my mannequin Part ⁵
[صبح]
وقتی چشمامو باز کردم جیمین کنارم نبود
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون
هایون داشت کارتون نگاه میکرد
سمتش رفتم و سرش رو بوسیدم
+ صبح بخیر پرنسس
= صبح بخیر اونییی
+ جیمین کجاست؟
= رفت سره کار گفت به شما ام بگم که بری
+ باش خوشگلم
بعده خوردن صبحونه حاضر شدم و سمت شرکت رفتم
[بعدازظهر]
عکاسی داشتیم و جیمین داشت نگاه میکرد
دلم درد میکرد، سمتش رفتم
+ جیمینا
_ جانم؟
+ میشه برم خونه؟
_ چرا؟
+ دلم درد میکنه
_ بریم دکتر
+ ن.نه
_ واسه چی؟.. مگه دلت درد نمیکنه
+ ج.جیمینا بزار برم لطفا بعدا بهت میگم
_ الان بگو
+ نمیشه
_ چرا؟
اینجا خیلی شلوغ بود
+ هیچی..برمیگردم سره کارم
_ آفرین گودگرل
رو صندلی نشست و پشتشو بهم کرد
بغض کردم و رفتم پشت میزم نشستم
دلم خیلی درد میکرد
میخاستم برم
باید میرفتم
وسایل های روی میزمو جمع کردم
سعی کردم بدون اینکه کسی بفهمه سریع برم
دویدم بیرون و از شرکت دور شدم
وارد خونه شدم و رو زمین نشستم
+ هایونا
هایون دوید سمتم و محکم بغلم کرد
= اونیییی
با کمک هایون تو اتاقم رفتم و لباسامو عوض کردم
بعد رو تخت خوابیدم
[شب]
هنوز خواب بودم که یهو صدای شکستن و گریهی هایون رو شنیدم!
سریع بلند شدم و دویدم بیرون از اتاق
جیمین بود
دستش خونی بود و عصبی بود
نگام کرد که باعث شد تنم بلرزه
هایون بین شیشه خرده ها افتاده بود و گریه میکرد
ترسیدم
+ هایونا
جیمین سمتم هجوم و آورد و دستاشو دور گلوم حلقه کرد و فشار داد
+ ج.جیمین
_ با اجازه کی اومدی خونه؟
نمیفهمم چرا اینقدر عصبی بود ولی داشتم خفه میشدم!
دستاشو چنگ زدم که هلم داد و پرتم کرد سمت دیوار
خیلی دردم اومد!
چشمام سیاهی میرفت
گردنم خونی شده بود
+ گ.گمشو
لگدی تو پهلوم زد که داد زدم
_ خفه شو
....
چشمامو باز کردم
دکتر بالا سرم بود
دکتر: بهوش اومد!
جیمین سریع سمتم دوید
_ ا.ت
بغض کردم
+ ه.هایون
_ حالش خوبه
جیمین محکم بغلم کرد
+ ازت..متنفرم
سرمو بوسید و آروم گریه کرد
_ منم از خودم متنفرم
گریه کردم و اون محکمتر بغلم کرد
_ ببخشید ا.ت..گریه نکن
+ خ.خودتم داری گریه میکنی
با چشای قرمز د خیسش نگام کرد
_ مهم نیست
سرشو جلو آورد و آروم لبمو بوسید
.
.
.
لایکبالای25پارتبعدیومیزارم:)
وقتی چشمامو باز کردم جیمین کنارم نبود
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون
هایون داشت کارتون نگاه میکرد
سمتش رفتم و سرش رو بوسیدم
+ صبح بخیر پرنسس
= صبح بخیر اونییی
+ جیمین کجاست؟
= رفت سره کار گفت به شما ام بگم که بری
+ باش خوشگلم
بعده خوردن صبحونه حاضر شدم و سمت شرکت رفتم
[بعدازظهر]
عکاسی داشتیم و جیمین داشت نگاه میکرد
دلم درد میکرد، سمتش رفتم
+ جیمینا
_ جانم؟
+ میشه برم خونه؟
_ چرا؟
+ دلم درد میکنه
_ بریم دکتر
+ ن.نه
_ واسه چی؟.. مگه دلت درد نمیکنه
+ ج.جیمینا بزار برم لطفا بعدا بهت میگم
_ الان بگو
+ نمیشه
_ چرا؟
اینجا خیلی شلوغ بود
+ هیچی..برمیگردم سره کارم
_ آفرین گودگرل
رو صندلی نشست و پشتشو بهم کرد
بغض کردم و رفتم پشت میزم نشستم
دلم خیلی درد میکرد
میخاستم برم
باید میرفتم
وسایل های روی میزمو جمع کردم
سعی کردم بدون اینکه کسی بفهمه سریع برم
دویدم بیرون و از شرکت دور شدم
وارد خونه شدم و رو زمین نشستم
+ هایونا
هایون دوید سمتم و محکم بغلم کرد
= اونیییی
با کمک هایون تو اتاقم رفتم و لباسامو عوض کردم
بعد رو تخت خوابیدم
[شب]
هنوز خواب بودم که یهو صدای شکستن و گریهی هایون رو شنیدم!
سریع بلند شدم و دویدم بیرون از اتاق
جیمین بود
دستش خونی بود و عصبی بود
نگام کرد که باعث شد تنم بلرزه
هایون بین شیشه خرده ها افتاده بود و گریه میکرد
ترسیدم
+ هایونا
جیمین سمتم هجوم و آورد و دستاشو دور گلوم حلقه کرد و فشار داد
+ ج.جیمین
_ با اجازه کی اومدی خونه؟
نمیفهمم چرا اینقدر عصبی بود ولی داشتم خفه میشدم!
دستاشو چنگ زدم که هلم داد و پرتم کرد سمت دیوار
خیلی دردم اومد!
چشمام سیاهی میرفت
گردنم خونی شده بود
+ گ.گمشو
لگدی تو پهلوم زد که داد زدم
_ خفه شو
....
چشمامو باز کردم
دکتر بالا سرم بود
دکتر: بهوش اومد!
جیمین سریع سمتم دوید
_ ا.ت
بغض کردم
+ ه.هایون
_ حالش خوبه
جیمین محکم بغلم کرد
+ ازت..متنفرم
سرمو بوسید و آروم گریه کرد
_ منم از خودم متنفرم
گریه کردم و اون محکمتر بغلم کرد
_ ببخشید ا.ت..گریه نکن
+ خ.خودتم داری گریه میکنی
با چشای قرمز د خیسش نگام کرد
_ مهم نیست
سرشو جلو آورد و آروم لبمو بوسید
.
.
.
لایکبالای25پارتبعدیومیزارم:)
۱۶.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.