Mafia part ۱۵
It's hard to be mafia
-به قدری ناراحت بود که نمیخواستم دیگه هیچی بشنوم ، چرا ، چرا من ، چرا باید تنها ۱۰ سال بزرگ میشدم ، ای کاش اون موقعی که مامانم گفت خونمون رو عوض کنیم گوش میکردم و گرنه به خاطر اصرار من هیچوقت اتو اون خونه نمیموندیم و این طوری نمیشد ، به سرزنش کردن خودم ادامه دادم ، نمیخواستم تو روی پدر و مادرم نگاه کنم ، خجالت میکشیدم ، یهو اشکم سرازیر شد
همونطور که رو مبل نشسته بودم دوتا زانو هامو خم کردم و آوردم بالا سرمو گذاشتم رو زانو هام و به گریه کردن ادامه دادم
* دیدم داره گریه میکنه هنوز قضیه رو کامل نفهمیده بود ، نمیدونستم چیکار کنم که فیلیکس بدون در زدن داخل شد
فلیکس : آقا خب بغلش کنید
* رو به فیلکس : چرا
فلیکس : خب داره گریه میکنه فقط شما اینجا باید درکش کنید
* باشه برو بیرون
- ( تعظیم ) رفت بیرون
* رفتم بغلش نشستم پاهاشو از رو مبل گذاشتم پایین و سرشو گرفتم و گذاشتم رو شونم
* دو تایی به دیوار رو به رو خیره شده بودیم ، ولی من چرا باید این کارو بکنم ، دلیل دوست داشتنش چی بود
-به قدری ناراحت بود که نمیخواستم دیگه هیچی بشنوم ، چرا ، چرا من ، چرا باید تنها ۱۰ سال بزرگ میشدم ، ای کاش اون موقعی که مامانم گفت خونمون رو عوض کنیم گوش میکردم و گرنه به خاطر اصرار من هیچوقت اتو اون خونه نمیموندیم و این طوری نمیشد ، به سرزنش کردن خودم ادامه دادم ، نمیخواستم تو روی پدر و مادرم نگاه کنم ، خجالت میکشیدم ، یهو اشکم سرازیر شد
همونطور که رو مبل نشسته بودم دوتا زانو هامو خم کردم و آوردم بالا سرمو گذاشتم رو زانو هام و به گریه کردن ادامه دادم
* دیدم داره گریه میکنه هنوز قضیه رو کامل نفهمیده بود ، نمیدونستم چیکار کنم که فیلیکس بدون در زدن داخل شد
فلیکس : آقا خب بغلش کنید
* رو به فیلکس : چرا
فلیکس : خب داره گریه میکنه فقط شما اینجا باید درکش کنید
* باشه برو بیرون
- ( تعظیم ) رفت بیرون
* رفتم بغلش نشستم پاهاشو از رو مبل گذاشتم پایین و سرشو گرفتم و گذاشتم رو شونم
* دو تایی به دیوار رو به رو خیره شده بودیم ، ولی من چرا باید این کارو بکنم ، دلیل دوست داشتنش چی بود
۱.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.