Fake kook+part 2
که یهو افتادم بغل یکی.....
سرمو بالا آوردم و با چهره ای متعجب و یکم عصبی مواجه شدم آره... درسته.... اون جونگکوک بود باورم نمیشه چرا باید الان من بیفتم اونم بغل این
بهم خیره شده بود و داشت با چشای گرد شدش نگام میکرد
تا به خودم اومدم خواستم از بغلش در بیام ولی یهو دستاشو دورم پیچید و به سمت خودش کشید که باعث شد دوباره بیفتم بغلش
ا/ت: میشه... ولم کنی؟ (آروم و با مکث)
ولی جوابی ازش نشنیدم همونطور که بهم زل زده بود داشت صورتشو بم نزدیکتر میکرد.....
ا/ت: می....شه.... لطفا.... ولم.... کنی؟* آروم و با مکث*
گمونم بلاخره تصمیم گرفت جواب بده
پس آروم شروع کرد به حرف زدن....
جونگکوک: آخه تو بغل من چیکار میکنی که الان بخوای ولت کنم؟؟!
ا/ت: خ...خب....من....من متاسفم ببخشید از عمد نبود
جونگکوک: هممم پس از عمد نبود.... ولی همه دخترای اینجا دنبال راهین که پیشم باشن اونوخ چرا باید حرفتو قبول کنم؟؟!
داشت بیشتر و بیشتر بم نزدیکم میشد گمونم فاصله بینمون فقط چند سانتی بود و محکم تر بغلم میکرد ولی با شنیدن اون حرفش یکم عصبانی شدم و گفتم
ا/ت: یااا چی داری میگی واس خودت من حتی تو رو هم نمیشناسم چرا باید بخوام پیشت باشم؟؟
جونگکوک: *تعجب کرد ولی تلاش کرد به روش نیاره* که اینطور.... باشه پس میتونم ولت کنم.....
ا/ت:بلاخره ولم کرد و گذاشت از بغلش جدا شم به پشت سرم نگا کردم و سوجین و لیا رو دیدم که با چشمای گرد و دهن باز مونده بم زل زده بودن....
سوجین: عا...مممم جونگ..کوک چیزه ا/ت دانش آموز جدیده و.... خب.... هیچ صندلی خالی نمونده که بشینه
جونگکوک: عام پس اسمت ا/ته.... اشکالی نداره میتونی پیشم بشینی ا/ت
هنوز تو شک بودم که با صدای لیا به خودم اومد
لیا: ا/ت... کیفتو بذار اینجا یه دیقه بیا بریم بیرون برگردیم.... اون پسره یه نیشخندی زد و برگشت سمت دوستاش
لیا دستمو کشید و منو بیرون برد
***
"بیرون کلاس"
۰۰ا/ت ویو۰۰
باورم نمیشه اه چه گندی بود آخه سوجین چرا کشون کشون منو میبری خودم که پا دارم بیام ای خدا
حس خیلی مسخره ای دارم مسخرسس
لیا: واییییی ا/ت باورم نمیشهه تیایتیتتینیجثجثجی کوک بغلت کرده و بود و بت محل داد گذاشت پیشش بشینی
ا/ت: خب که چی! مثلا کیه؛(
لیا: دختر همه عاشقشن ناموسا تو هیچ حسی بهش نداری!؟؟
ا/ت: معلومه که نه...باورم نمیشه اینا چین روز اول مدرسه دارن به سرم میان!
لیا: خب آروم باش بزا بمونه برا زنگ تفریح اونموقع برات یکم تزش تعریف میکنم
ا/ت: تعریف نکنیم مشکلی نی مثلا خیلی شاخه به من چه(آروم)
لیا: چیزی گفتی؟
ا/ت: نه بسه بریم تو الان معلم میاد
لیا: باشه بریم
۰۰ا/ت ویو۰۰
رفتیم داخل.... وای خدا چرا باید پیش اون لعنتی بشینم هعیییی
رفتم و نشستم رو صندلی کناریش
هنوزم داشت با دوستاش میگفتن و میخندیدن که یکیشون رفت بیرون و اونیکی چن ردیف عقب تر رفت و نشست اه بابا اصلا به من چه چرا دارم به اینا توجه میکنم.....
همینطور داشتم تو خیالاتم خودمو سرزنش میکردم که معلم وارد کلاس شد
۰۰بعد کلاس۰۰
هعییی اون معلم یه ساعتی زر زد و بلاخره زنگ تفریح شد
بلند شدم میخواستم برم بیرون که لیا و سوجین اومدن پیشم
لیا: بریم بیرون؟
ا/ت: آره بریم
داشتم تو حیاط قدم میزدیم که یهو سوجین اومد جلوم وایساد و گفت
سوجین: ا/ت...! من... واقعا متاسفم قصد نداشتم اینجوری بشه معذرت میخوام
ا/ت: اشکالی نداره:)
سوجین: یعنی منو بخشیدی؟
ا/ت: معلومه
سوجین خوشحال شد و لبخندی زد منم بش لبخند کوتاهی زدم که لیا پرسید
لیا: ا/ت واقعا نسبت به جونگکوک هیچ حسی نداری؟!!
ا/ت: یاااااااا لیا باز شروع کردیا
لیا: عههه خیله خب باشه ولش کن
بعد مدت کوتاهی زنگ خورد و داشتیم برمیگشتیم کلاس داشتم از پله ها بالا میرفتم که......
******
هاییی گایز چه خبرا؟
هممم اینم پارت دوم
به نظرتون چطوره؟؟🥲
❌شرط پارک بعدی:
🔹️۱۰ لایک
🔹️۵ کامنت
❌یا هم ۶۵ تایی شیم👋
سرمو بالا آوردم و با چهره ای متعجب و یکم عصبی مواجه شدم آره... درسته.... اون جونگکوک بود باورم نمیشه چرا باید الان من بیفتم اونم بغل این
بهم خیره شده بود و داشت با چشای گرد شدش نگام میکرد
تا به خودم اومدم خواستم از بغلش در بیام ولی یهو دستاشو دورم پیچید و به سمت خودش کشید که باعث شد دوباره بیفتم بغلش
ا/ت: میشه... ولم کنی؟ (آروم و با مکث)
ولی جوابی ازش نشنیدم همونطور که بهم زل زده بود داشت صورتشو بم نزدیکتر میکرد.....
ا/ت: می....شه.... لطفا.... ولم.... کنی؟* آروم و با مکث*
گمونم بلاخره تصمیم گرفت جواب بده
پس آروم شروع کرد به حرف زدن....
جونگکوک: آخه تو بغل من چیکار میکنی که الان بخوای ولت کنم؟؟!
ا/ت: خ...خب....من....من متاسفم ببخشید از عمد نبود
جونگکوک: هممم پس از عمد نبود.... ولی همه دخترای اینجا دنبال راهین که پیشم باشن اونوخ چرا باید حرفتو قبول کنم؟؟!
داشت بیشتر و بیشتر بم نزدیکم میشد گمونم فاصله بینمون فقط چند سانتی بود و محکم تر بغلم میکرد ولی با شنیدن اون حرفش یکم عصبانی شدم و گفتم
ا/ت: یااا چی داری میگی واس خودت من حتی تو رو هم نمیشناسم چرا باید بخوام پیشت باشم؟؟
جونگکوک: *تعجب کرد ولی تلاش کرد به روش نیاره* که اینطور.... باشه پس میتونم ولت کنم.....
ا/ت:بلاخره ولم کرد و گذاشت از بغلش جدا شم به پشت سرم نگا کردم و سوجین و لیا رو دیدم که با چشمای گرد و دهن باز مونده بم زل زده بودن....
سوجین: عا...مممم جونگ..کوک چیزه ا/ت دانش آموز جدیده و.... خب.... هیچ صندلی خالی نمونده که بشینه
جونگکوک: عام پس اسمت ا/ته.... اشکالی نداره میتونی پیشم بشینی ا/ت
هنوز تو شک بودم که با صدای لیا به خودم اومد
لیا: ا/ت... کیفتو بذار اینجا یه دیقه بیا بریم بیرون برگردیم.... اون پسره یه نیشخندی زد و برگشت سمت دوستاش
لیا دستمو کشید و منو بیرون برد
***
"بیرون کلاس"
۰۰ا/ت ویو۰۰
باورم نمیشه اه چه گندی بود آخه سوجین چرا کشون کشون منو میبری خودم که پا دارم بیام ای خدا
حس خیلی مسخره ای دارم مسخرسس
لیا: واییییی ا/ت باورم نمیشهه تیایتیتتینیجثجثجی کوک بغلت کرده و بود و بت محل داد گذاشت پیشش بشینی
ا/ت: خب که چی! مثلا کیه؛(
لیا: دختر همه عاشقشن ناموسا تو هیچ حسی بهش نداری!؟؟
ا/ت: معلومه که نه...باورم نمیشه اینا چین روز اول مدرسه دارن به سرم میان!
لیا: خب آروم باش بزا بمونه برا زنگ تفریح اونموقع برات یکم تزش تعریف میکنم
ا/ت: تعریف نکنیم مشکلی نی مثلا خیلی شاخه به من چه(آروم)
لیا: چیزی گفتی؟
ا/ت: نه بسه بریم تو الان معلم میاد
لیا: باشه بریم
۰۰ا/ت ویو۰۰
رفتیم داخل.... وای خدا چرا باید پیش اون لعنتی بشینم هعیییی
رفتم و نشستم رو صندلی کناریش
هنوزم داشت با دوستاش میگفتن و میخندیدن که یکیشون رفت بیرون و اونیکی چن ردیف عقب تر رفت و نشست اه بابا اصلا به من چه چرا دارم به اینا توجه میکنم.....
همینطور داشتم تو خیالاتم خودمو سرزنش میکردم که معلم وارد کلاس شد
۰۰بعد کلاس۰۰
هعییی اون معلم یه ساعتی زر زد و بلاخره زنگ تفریح شد
بلند شدم میخواستم برم بیرون که لیا و سوجین اومدن پیشم
لیا: بریم بیرون؟
ا/ت: آره بریم
داشتم تو حیاط قدم میزدیم که یهو سوجین اومد جلوم وایساد و گفت
سوجین: ا/ت...! من... واقعا متاسفم قصد نداشتم اینجوری بشه معذرت میخوام
ا/ت: اشکالی نداره:)
سوجین: یعنی منو بخشیدی؟
ا/ت: معلومه
سوجین خوشحال شد و لبخندی زد منم بش لبخند کوتاهی زدم که لیا پرسید
لیا: ا/ت واقعا نسبت به جونگکوک هیچ حسی نداری؟!!
ا/ت: یاااااااا لیا باز شروع کردیا
لیا: عههه خیله خب باشه ولش کن
بعد مدت کوتاهی زنگ خورد و داشتیم برمیگشتیم کلاس داشتم از پله ها بالا میرفتم که......
******
هاییی گایز چه خبرا؟
هممم اینم پارت دوم
به نظرتون چطوره؟؟🥲
❌شرط پارک بعدی:
🔹️۱۰ لایک
🔹️۵ کامنت
❌یا هم ۶۵ تایی شیم👋
۷.۸k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.