پارت نهم:)
داشت دکمه های پیرهنمو باز می کرد و منم فقط التماس می کردم که تمومش کنه اما تمام گربه هامو نادیده می گرفت مرحله به مرحله نزدیک تر میشد و این منو می ترسوند
با تمام وجود جیغ می کشیدم که به اون جاها کشیده نشه ولی گویا بی فایده بود
چشمامو بسته بودم و دعا می کردم ادامه نده
توی لحظاتی که دیگه امیدمو از دست داده بودم
صدای داد رایدن به گوشم رسید که چشمامو باز کردم داشتم از تعجب شاخ در می آوردم
جونگ کوک روی پشت رایدن بود و از گردنش خون تغذیه می کرد
چند ثانیه ای داشتم با تعجب بهشون زل می زدم که یهو به خودم اومدم و بلند شدم که جونگ کوک رو حدا کنم
+جونگ کوک ولش کن داری چیکار می کنی؟
_[درحال نوشیدن خون]
+جونگ کوک
+جونگ کوک بسه دیگه [داد]
رایدن تمام مدت داشت داد می کشید از درد اما با دادی که کشیدم جونگ کوک ولش کرد و سمتم اومد رایدن هم بی جون افتاد کف اتاق
+دیونه شدی اگه بمیره چی؟
_میخوام بمیره مرتیکه هوس باز [عصبی]
سمتش هجوم برد که محکم بازوشو گرفتم:آروم باش جونگ کوک من خوبم چیزی نیست آروم باش
خون زیادی از رایدن رفته بود و رنگش حسابی پریده بود
با نگرانی گفتم: بیا یه چیزی به این بدیم بخوره نمیره خونش میوفته گردن ما
سریع رفتم از توی یخچال آبمیوه برداشتم و برای رایدن بردم که بخوره
نگاهی به چهره جونگ کوک انداختم که حسابی عصبی به نظر می رسید
کمی بعد رایدن به خودش اومد و گفت:یادم انداختی خانم کیم ...میدونستم با این هیولا در ارتباطی[خنده عصبی]
+رایدن اون آسیبی به کسی نمی رسونه
×هردوی شما مجازات میشید و اون هیولا رو با دستای خودم می کشم
جونگ کوک که دیگه صبرش تموم شد گفت: نمیتونی همین الانش هم اندازه سه لیتر خون ازت رفته
رایدن بلند شد تعادل نداشت میخواست حرفی بزنه که جونگ کوک یه سیلی توی گوشش خالی کرد و افتاد زمین
×قول میدم می کشمت[عصبی]
_منم قول میدم این روز نمیاد
_ات بیا بریم
+چی میگی ولش کنیم؟اینجا؟
_ات [عصبی]
+باشه ولی اگه بیاد دنبالمون چی؟
_فکر اونجای کار رو نکن
با تمام وجود جیغ می کشیدم که به اون جاها کشیده نشه ولی گویا بی فایده بود
چشمامو بسته بودم و دعا می کردم ادامه نده
توی لحظاتی که دیگه امیدمو از دست داده بودم
صدای داد رایدن به گوشم رسید که چشمامو باز کردم داشتم از تعجب شاخ در می آوردم
جونگ کوک روی پشت رایدن بود و از گردنش خون تغذیه می کرد
چند ثانیه ای داشتم با تعجب بهشون زل می زدم که یهو به خودم اومدم و بلند شدم که جونگ کوک رو حدا کنم
+جونگ کوک ولش کن داری چیکار می کنی؟
_[درحال نوشیدن خون]
+جونگ کوک
+جونگ کوک بسه دیگه [داد]
رایدن تمام مدت داشت داد می کشید از درد اما با دادی که کشیدم جونگ کوک ولش کرد و سمتم اومد رایدن هم بی جون افتاد کف اتاق
+دیونه شدی اگه بمیره چی؟
_میخوام بمیره مرتیکه هوس باز [عصبی]
سمتش هجوم برد که محکم بازوشو گرفتم:آروم باش جونگ کوک من خوبم چیزی نیست آروم باش
خون زیادی از رایدن رفته بود و رنگش حسابی پریده بود
با نگرانی گفتم: بیا یه چیزی به این بدیم بخوره نمیره خونش میوفته گردن ما
سریع رفتم از توی یخچال آبمیوه برداشتم و برای رایدن بردم که بخوره
نگاهی به چهره جونگ کوک انداختم که حسابی عصبی به نظر می رسید
کمی بعد رایدن به خودش اومد و گفت:یادم انداختی خانم کیم ...میدونستم با این هیولا در ارتباطی[خنده عصبی]
+رایدن اون آسیبی به کسی نمی رسونه
×هردوی شما مجازات میشید و اون هیولا رو با دستای خودم می کشم
جونگ کوک که دیگه صبرش تموم شد گفت: نمیتونی همین الانش هم اندازه سه لیتر خون ازت رفته
رایدن بلند شد تعادل نداشت میخواست حرفی بزنه که جونگ کوک یه سیلی توی گوشش خالی کرد و افتاد زمین
×قول میدم می کشمت[عصبی]
_منم قول میدم این روز نمیاد
_ات بیا بریم
+چی میگی ولش کنیم؟اینجا؟
_ات [عصبی]
+باشه ولی اگه بیاد دنبالمون چی؟
_فکر اونجای کار رو نکن
۱۵.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.