"عشق اجباری" پارت ۱۱
"عشق اجباری" پارت ۱۱
از حموم بیرون اومدم و با دیدن لباس خواب که آویز شده بود نمیدونستم چی بگم .. زیادی باز بود .. الان من اینو چجوری پیش اون بپوشم ؟
ناچار مجبور شدم بپوشمش خجالت میکشیدم با همچین چیزی برم جلوش...
" ویو هیونجین"
داشتم کم کم دکمه های پیراهنمو باز میکردم که اون کوچولو از حموم اومد بیرون .. با دیدن لباس خواب توی تنش چند لحظه به بدنش که نمایان بود خیره شدم، اما مشخص بود که داشت خجالت میکشید و زود اومد به سمتم
رز : من..بخوابم ؟
لحظه ای سرم رو برگردوندم که با دیدن سایه ای در پشت در بود، فهمیدم که باید دست به کار بشم !
بدون توجه به حرف رز بهش نزدیک شدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم ...
از حموم بیرون اومدم و با دیدن لباس خواب که آویز شده بود نمیدونستم چی بگم .. زیادی باز بود .. الان من اینو چجوری پیش اون بپوشم ؟
ناچار مجبور شدم بپوشمش خجالت میکشیدم با همچین چیزی برم جلوش...
" ویو هیونجین"
داشتم کم کم دکمه های پیراهنمو باز میکردم که اون کوچولو از حموم اومد بیرون .. با دیدن لباس خواب توی تنش چند لحظه به بدنش که نمایان بود خیره شدم، اما مشخص بود که داشت خجالت میکشید و زود اومد به سمتم
رز : من..بخوابم ؟
لحظه ای سرم رو برگردوندم که با دیدن سایه ای در پشت در بود، فهمیدم که باید دست به کار بشم !
بدون توجه به حرف رز بهش نزدیک شدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم ...
۱.۷k
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.