پارت ۴ کوک نام : من میترسم بغلم کن
که یهو دید که یک حیوون داره از پشت شیشه نگاهش میکنه
کوک: جیقققققققققققققق
ا.ت: چیشده
کوک: بیا پشت من
ا.ت: چیشده .......(اینجا میبینه )جیققققققققققق
کوک: بیا 《میبرتت تو بغلش 》
ا.ت: 《گریه میکنی 》
کوک: نترس نمیزارم آسیبی بهت بزنه
ا.ت: 《با گریه 》کوک هیققققق
کوک: نترس
راوی : انجا یه نکته هست : شیشه های ماشین دودی هست و معلوم نیست که چه حیوانی پشت شیشه
ا.ت: کوک چه حیونی
کوک: نمیدونم شاید گرگ باشه شایدم شیر هر چی هست بزرگ
راوی: اینجا شیشه ماشین زده میشه 《تق تق 》
کوک: فکر کنم ادمه
ا.ت: ادم نجات پیدا کردیم ؟؟؟؟؟؟؟
کوک: نمیدونم امینجا بمون
ا.ت: کوک مراقب باش 《دستش رو میگیری 》
کوک: نگران نباش عزیزم 《سرت رو بوس میکنه》من حالم خوبه باشه
ا.ت: باشه
کوک: افرین حالا همینجا بمون
ا.ت: 《با این قیافه 😢》
کوک: کیه
دوست دختر جیمین: منم کوک
کوک: اینکه دوست دختر جیمین
دوست دختر جیمین :حالتون خوبه اسیبی که ندیدین چرا جواب نمیدین
کوک: ما حالمون خوبه 《قفل در رو باز کرد و در رو باز کرد》 سلام صبر کن ببینم اینجا که
دوست دختر جیمین : درست دیشب جیمین زنگ زد بهت ولی تو بر نداشتی
همه اعضا نگران بودن که یادشون افتاد که تو باید همیشه یه بی سیم
امراهت باشه رد بی سیم رو گرفتن تا رسیدن به جنگل یه هلیکوپتر خبر کردن و ماشین رو حرکت دادن که یک ساعت پیش به سئول رسید
کوک: چطور تو خواب ما بیدار نشدیم
دوست وختر جیمین : اونشو دیگه نمیدونم
کوک: باشه از همتون ممنون راستی مثل اینکه ا.ت خیلی ترسیده میشه کمکش کنین
دوست دختر جیمین : بله حتما
جیمین : کوککککک
کوک : سلام جیمین شی
جیمین:《کوک رو بغل کرد 》 میدونی چقدر نگران شدیم
کوک : معزرت میخوام
دوست دختر جیمین : کمک ........کمک ..... ا.تحالش خوب نیست
کوک : چیشده
دوست دختر جیمین : داره بالا میاره
ا.ت : کمک 《 بالا اوردی 🤮》 کوک 《بیهوش شدی و تاریکی 》
کوک: 《با داد 》 ا.تتتتتتتتتتتتتتت
کمک آمبولانس خبر کنین
جیمین: خبر کردم تا چند دقیقه دیگه میرسه
کوک: 《گریه میکنه 》 ا.ت........ ا.ت...چشم هات رو باز کن ......ا.ت
《اینجا امبولانس میاد و میرین بیمارستان 》
جیمین: اروم باش کوک چیزیش نمیشه مطمئن باش
کوک:《داره گریه میکنه》 جیمین کمکمکن عشقم........داره از .......دستم .....میره 😭
《جیمین میبرتش تو بغلش تو همین حال بودن که دکتر از اتاق اومد بیررون کوک با سرعت میره به سمتش 》
کوک: اقای دکتر چی شده حالش خوبه
دکتر : تو چکارش هستی
کوک: همسرشم حالش خوبه
دکتر : خودش اره ولی انگاری یه اسیب کوچولو به بچش وارد شده
کوک: بچه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دکتر: شما نمیدونستید ؟؟؟؟؟ ایشون باردار هستن و فکر کنم خودشونم نمیدونستند
این پارت تموم شد پارت بعد بعد از ظهر گزاشته میشه 😍
کوک: جیقققققققققققققق
ا.ت: چیشده
کوک: بیا پشت من
ا.ت: چیشده .......(اینجا میبینه )جیققققققققققق
کوک: بیا 《میبرتت تو بغلش 》
ا.ت: 《گریه میکنی 》
کوک: نترس نمیزارم آسیبی بهت بزنه
ا.ت: 《با گریه 》کوک هیققققق
کوک: نترس
راوی : انجا یه نکته هست : شیشه های ماشین دودی هست و معلوم نیست که چه حیوانی پشت شیشه
ا.ت: کوک چه حیونی
کوک: نمیدونم شاید گرگ باشه شایدم شیر هر چی هست بزرگ
راوی: اینجا شیشه ماشین زده میشه 《تق تق 》
کوک: فکر کنم ادمه
ا.ت: ادم نجات پیدا کردیم ؟؟؟؟؟؟؟
کوک: نمیدونم امینجا بمون
ا.ت: کوک مراقب باش 《دستش رو میگیری 》
کوک: نگران نباش عزیزم 《سرت رو بوس میکنه》من حالم خوبه باشه
ا.ت: باشه
کوک: افرین حالا همینجا بمون
ا.ت: 《با این قیافه 😢》
کوک: کیه
دوست دختر جیمین: منم کوک
کوک: اینکه دوست دختر جیمین
دوست دختر جیمین :حالتون خوبه اسیبی که ندیدین چرا جواب نمیدین
کوک: ما حالمون خوبه 《قفل در رو باز کرد و در رو باز کرد》 سلام صبر کن ببینم اینجا که
دوست دختر جیمین : درست دیشب جیمین زنگ زد بهت ولی تو بر نداشتی
همه اعضا نگران بودن که یادشون افتاد که تو باید همیشه یه بی سیم
امراهت باشه رد بی سیم رو گرفتن تا رسیدن به جنگل یه هلیکوپتر خبر کردن و ماشین رو حرکت دادن که یک ساعت پیش به سئول رسید
کوک: چطور تو خواب ما بیدار نشدیم
دوست وختر جیمین : اونشو دیگه نمیدونم
کوک: باشه از همتون ممنون راستی مثل اینکه ا.ت خیلی ترسیده میشه کمکش کنین
دوست دختر جیمین : بله حتما
جیمین : کوککککک
کوک : سلام جیمین شی
جیمین:《کوک رو بغل کرد 》 میدونی چقدر نگران شدیم
کوک : معزرت میخوام
دوست دختر جیمین : کمک ........کمک ..... ا.تحالش خوب نیست
کوک : چیشده
دوست دختر جیمین : داره بالا میاره
ا.ت : کمک 《 بالا اوردی 🤮》 کوک 《بیهوش شدی و تاریکی 》
کوک: 《با داد 》 ا.تتتتتتتتتتتتتتت
کمک آمبولانس خبر کنین
جیمین: خبر کردم تا چند دقیقه دیگه میرسه
کوک: 《گریه میکنه 》 ا.ت........ ا.ت...چشم هات رو باز کن ......ا.ت
《اینجا امبولانس میاد و میرین بیمارستان 》
جیمین: اروم باش کوک چیزیش نمیشه مطمئن باش
کوک:《داره گریه میکنه》 جیمین کمکمکن عشقم........داره از .......دستم .....میره 😭
《جیمین میبرتش تو بغلش تو همین حال بودن که دکتر از اتاق اومد بیررون کوک با سرعت میره به سمتش 》
کوک: اقای دکتر چی شده حالش خوبه
دکتر : تو چکارش هستی
کوک: همسرشم حالش خوبه
دکتر : خودش اره ولی انگاری یه اسیب کوچولو به بچش وارد شده
کوک: بچه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دکتر: شما نمیدونستید ؟؟؟؟؟ ایشون باردار هستن و فکر کنم خودشونم نمیدونستند
این پارت تموم شد پارت بعد بعد از ظهر گزاشته میشه 😍
۳۱.۴k
۱۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.