سناریو وقتی میخوایم مرگخوار شیم
*درخواستی*
دراکو:« نه نه هانی نمیزارم بری مث من بدبخت شی! »بعدش سرتو میبوسه
متیو:« بیب.....درسته بابامه ولی نمیزارم بری پیش اون بدذات! اونجوری خودتو نابود میکنی! حالا بیا مغزتو از این فکرا دور کنیم! »و میبرتت روی تخت و.... *استغفرالله فقط گفتیم مرگخوارشیمم*
تام:« بالاخره قبول کردی!... میدونستم! به جمعمون خوش اومدی »و آروم سرتو میبوسه
لورنزو:«بله؟ نه نه دارلینگ ایندفعه نه! حالا به عنوان ددیت بهت دستور میدم مرگخوار نشی! بیب تو خودتو نابود داری میکنییی! »و بعد کمرتو میگیره و میبوستت
ریگولوس:« هانیی!نه نه امکان نداره.... راه اشتباه رو انتخاب نکن! عواقب بدی داره! »و بعد دستتو میبوسه
تئودور:« اوه دارلینگ! تصورشم زشته! نمیزارم! ایندفعه جلوت وایمیستم! خودتو به کشتن نده! » و بعد سرشو توی گردنت فرو میبره
خوب بود؟ لایک و کامنت فراموش نشهه🤍
دراکو:« نه نه هانی نمیزارم بری مث من بدبخت شی! »بعدش سرتو میبوسه
متیو:« بیب.....درسته بابامه ولی نمیزارم بری پیش اون بدذات! اونجوری خودتو نابود میکنی! حالا بیا مغزتو از این فکرا دور کنیم! »و میبرتت روی تخت و.... *استغفرالله فقط گفتیم مرگخوارشیمم*
تام:« بالاخره قبول کردی!... میدونستم! به جمعمون خوش اومدی »و آروم سرتو میبوسه
لورنزو:«بله؟ نه نه دارلینگ ایندفعه نه! حالا به عنوان ددیت بهت دستور میدم مرگخوار نشی! بیب تو خودتو نابود داری میکنییی! »و بعد کمرتو میگیره و میبوستت
ریگولوس:« هانیی!نه نه امکان نداره.... راه اشتباه رو انتخاب نکن! عواقب بدی داره! »و بعد دستتو میبوسه
تئودور:« اوه دارلینگ! تصورشم زشته! نمیزارم! ایندفعه جلوت وایمیستم! خودتو به کشتن نده! » و بعد سرشو توی گردنت فرو میبره
خوب بود؟ لایک و کامنت فراموش نشهه🤍
۶.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.