پارت ۴
ا/ت : ارباب آخه چرا باید خدمتکار شخصیش من بشم؟؟به من چه خو خودش اتاقشو تمیز کنه همینجوری داشتم غر میزدم که یکی از پشت زد رو شونم که از ترس زیاد هین بلندی کشیدم دیدم یه دختر خوشگل و با حوله دیدم
سولی : سلام تو باید خدمتکار جدید باشی
ا/ت: عام ... آره
سولی : اسمت چیه؟
ا/ت: ا/ت
سولی: منم سولی هستم خوشبختم
ا/ت : همچنین... سولی چند سالته؟
سولی : ۲۳ و تو؟
ا/ت : ۱۸( میگماا ۱۸ بود یا ۱۷ آیزالمر گرفتم😂)
سولی : برای این کار کو۰یک نیستی؟
ا/ت: خب من به این کار نیاز داشتم راسیتش
سولی: هعففف...فقط یچیز بهت بگم سعی نکن هیچوت رو حرف ارباب حرف بزنی چون برات بد میشه
سری تکون دادم و سمت حموم رفتم که سولی صدام زد
سولی : وایسا حوله یادت رفت
سمتم حوله پرت کرد و که گرفتم
ا/ت : ممنون
وارد حموم شدم و دوش و باز کردم لباسامو در آوردم و رفتم زیر دوش ۳۰ مین اومدم بیرون سولی نبود حتما رفته سرکارش موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم
ا/ت : این خیلی کوتاه و تنگه ایششش
در زده شد و سولی اومد تو
سولی : وای دختر چقد بهت میاد🤩😍
ا/ت : این خیلی کوتاهه نمیشه عوضش کنم؟
سولی: نه نمیشه چون ارباب تنبیهت می کنه
ا/ت : هوففف باشه
سولی : بدو بیا بریم
سولی رفت منم پشت سرش از اتاق خارج شدم
تو صف خدمتکارا کنار سولی ایستادم که بعد ۵ مین یه پسر خوشگل و خوشتیپ و جذاب از پله ها اومد پایین همه خم شدن و ادای احترام کردن ولی من یزرم تکون نخوردم که اومد روبه رو من و سرد و جدی نگاهم کرد که سول زید به پام که زودی خم شدم
جیمین : برید سرکارتون
داشتیم می رفتیم که با صداش متوقف شدم
جیمین : تو کجا؟
ا/ت : برگشتم سمتش و لب زدم عام سر کارم
نگاهی به آجوما کرد و لب زد
جیمین : آجوما تازه کاره؟
آجوما : آره پسرم خدمتکار شخصیته
جیمین : اوم باشه
بهم نگاهی انداخت
جیمین : برام یه قهوه درست کن و بیار اتاق کارم
بعد این حرفش از کنارم رد شد و رفت بالا
وارد آشپز خونه شدم و قهوه ساز رو روشن کردم منتظر شدم تا قهوه درست بشه
بعد ۵ مین آماده شد و ریختم تو ماگ مخصوصش
ماگو برداشتم و رفتم بالا روبه روی یه در وایستادم آجوما بهم وقتی پاییم بودم گفت اتاقش کدومه
نفس عمیقی کشیدم و در زدم صداشو شنیدم که گفت برم تو درو باز کردم وارد اتاقش شدم
رفتم سمت میزش و قهوه رو گذاشتم رو میز و احترامی گذاشتم خواستم برم بیرونه که
جیمین : من اجازه دادم بری بیرون؟
برگشتم داشت یه برگه ای رو میخوند نگاه سوالی کردم بهش که سرشو بلند کرد
یه پارت دیگه میزارم به شرط اینکه حمایتم کنید
سولی : سلام تو باید خدمتکار جدید باشی
ا/ت: عام ... آره
سولی : اسمت چیه؟
ا/ت: ا/ت
سولی: منم سولی هستم خوشبختم
ا/ت : همچنین... سولی چند سالته؟
سولی : ۲۳ و تو؟
ا/ت : ۱۸( میگماا ۱۸ بود یا ۱۷ آیزالمر گرفتم😂)
سولی : برای این کار کو۰یک نیستی؟
ا/ت: خب من به این کار نیاز داشتم راسیتش
سولی: هعففف...فقط یچیز بهت بگم سعی نکن هیچوت رو حرف ارباب حرف بزنی چون برات بد میشه
سری تکون دادم و سمت حموم رفتم که سولی صدام زد
سولی : وایسا حوله یادت رفت
سمتم حوله پرت کرد و که گرفتم
ا/ت : ممنون
وارد حموم شدم و دوش و باز کردم لباسامو در آوردم و رفتم زیر دوش ۳۰ مین اومدم بیرون سولی نبود حتما رفته سرکارش موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم
ا/ت : این خیلی کوتاه و تنگه ایششش
در زده شد و سولی اومد تو
سولی : وای دختر چقد بهت میاد🤩😍
ا/ت : این خیلی کوتاهه نمیشه عوضش کنم؟
سولی: نه نمیشه چون ارباب تنبیهت می کنه
ا/ت : هوففف باشه
سولی : بدو بیا بریم
سولی رفت منم پشت سرش از اتاق خارج شدم
تو صف خدمتکارا کنار سولی ایستادم که بعد ۵ مین یه پسر خوشگل و خوشتیپ و جذاب از پله ها اومد پایین همه خم شدن و ادای احترام کردن ولی من یزرم تکون نخوردم که اومد روبه رو من و سرد و جدی نگاهم کرد که سول زید به پام که زودی خم شدم
جیمین : برید سرکارتون
داشتیم می رفتیم که با صداش متوقف شدم
جیمین : تو کجا؟
ا/ت : برگشتم سمتش و لب زدم عام سر کارم
نگاهی به آجوما کرد و لب زد
جیمین : آجوما تازه کاره؟
آجوما : آره پسرم خدمتکار شخصیته
جیمین : اوم باشه
بهم نگاهی انداخت
جیمین : برام یه قهوه درست کن و بیار اتاق کارم
بعد این حرفش از کنارم رد شد و رفت بالا
وارد آشپز خونه شدم و قهوه ساز رو روشن کردم منتظر شدم تا قهوه درست بشه
بعد ۵ مین آماده شد و ریختم تو ماگ مخصوصش
ماگو برداشتم و رفتم بالا روبه روی یه در وایستادم آجوما بهم وقتی پاییم بودم گفت اتاقش کدومه
نفس عمیقی کشیدم و در زدم صداشو شنیدم که گفت برم تو درو باز کردم وارد اتاقش شدم
رفتم سمت میزش و قهوه رو گذاشتم رو میز و احترامی گذاشتم خواستم برم بیرونه که
جیمین : من اجازه دادم بری بیرون؟
برگشتم داشت یه برگه ای رو میخوند نگاه سوالی کردم بهش که سرشو بلند کرد
یه پارت دیگه میزارم به شرط اینکه حمایتم کنید
۳۵.۲k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.