Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۴۷
(میکائل)
صدای جیغ شیرین شنیدم ک دیگ چیزی نفهمیدم با زوری که داشتم با سختی طناب هایی دستمو باز کرد و قفل در انباری رو شکوندم و وارد عمارت شدم ادم هایی کریم دنبالم بودن ک رفتم تو اتاقی ک صدای کمی از شیرین میومد افراد کریم دیگ دنبالم نیومدن
کریم:دنبالش نرین میخوام بیبینم چیکار میکنه
افراد:چشم
سمیه:میکائل نه
رفتم دم در اتاق ک قفل بود با دو سه تا ظربه درشکستم
ک دیدم شیرین یکجا غش کرده اون پسره کیوانم رو تخت با کمربند و صورت عرق کرده نشسته
رفتم طرف شیرین و تو بغلم گرفتمش
میکائل:پاشو شیرین قربونت برم من پاشو
(شیرین)
بی حال ناله میکردم ک صدای ضربه درامد و بعد چند دقیقه دربا شدت بالا باز شد ک میکائل بود میکائل رو که دیدم انگار دلم خش شد به کسی میکائل امد سمتم و کشوند تو بغلش
شیرین:میکائل درد دارم(اروم و بی جون)
میکائل:دردت به جونم اخه
میکائل بغلم کرد و گذاشت رو تخت ک کیوان همنجور لبه تخت نشسته بود و تکون نمخورد(تخت دونفره با جزیات بگم)
(کیوان)
بعد اینک خسته شدم دست از کتک زدنش ورداشتم و لبه تخت نشستم بعد چند دقیقه صدای داد امد ک گوشام تیز کردم صدای اون پسره میکائل بود امد و با چند ضربه به در در رو شکست و امد تو و شیرین بغل کرد و هی قربون صدقش میرفت حالم از دوتایشون بهم میخورد شیرین رو بغل کرد و گذاشت رو تخت
(میکائل)
مامان شیرین امد
میکائل:کل بدن شیرین خونریزی داره یا ببریمش بیمارستان یا لوازم بیارین پانسمانش کنم
زنعمو:بزار به اقا بگم
دیدم مامان شیرین رفت به سمت کیوان و یقشو گرفت و تند تند و محکم میزد تو گوش کیوان اونم هیچی نمگفت رفتم گرفتمش
سمیه:تو گوه خوردی دست روی دختر من بلند کردی بی پدر
میکائل:سمیه خانوم ولش کنید الان حال شیرین خوب نیست
زنعمو:اقا گفت الان دکتر خبر کرده
(نیم ساعت بعد)
دکتر امد و زخم هایی ک خیلی باز شده بود رو بخیه زد
دکتر:الان بخیه زدم بعضی از زخم هارو الان میخوام پانسمان کنم
میکائل:خانوم دکتر میشه من پانسمان کنم؟
دکتر:بلدین؟
میکائل:اره لطفا
دکتر لوازم پانسمان برام گذاشت و رفت زنعمو و مامان سمیه هم منو شیرین تنها گذاشتن من همنجور صورتشو تمیز میکردم صورتشو بخاطر کمربند کبود و شکافته شده بود لپ هاش صورتشو بوسیدم ک با صدای نازک صدام زد
شیرین:میکائل
Part۴۷
(میکائل)
صدای جیغ شیرین شنیدم ک دیگ چیزی نفهمیدم با زوری که داشتم با سختی طناب هایی دستمو باز کرد و قفل در انباری رو شکوندم و وارد عمارت شدم ادم هایی کریم دنبالم بودن ک رفتم تو اتاقی ک صدای کمی از شیرین میومد افراد کریم دیگ دنبالم نیومدن
کریم:دنبالش نرین میخوام بیبینم چیکار میکنه
افراد:چشم
سمیه:میکائل نه
رفتم دم در اتاق ک قفل بود با دو سه تا ظربه درشکستم
ک دیدم شیرین یکجا غش کرده اون پسره کیوانم رو تخت با کمربند و صورت عرق کرده نشسته
رفتم طرف شیرین و تو بغلم گرفتمش
میکائل:پاشو شیرین قربونت برم من پاشو
(شیرین)
بی حال ناله میکردم ک صدای ضربه درامد و بعد چند دقیقه دربا شدت بالا باز شد ک میکائل بود میکائل رو که دیدم انگار دلم خش شد به کسی میکائل امد سمتم و کشوند تو بغلش
شیرین:میکائل درد دارم(اروم و بی جون)
میکائل:دردت به جونم اخه
میکائل بغلم کرد و گذاشت رو تخت ک کیوان همنجور لبه تخت نشسته بود و تکون نمخورد(تخت دونفره با جزیات بگم)
(کیوان)
بعد اینک خسته شدم دست از کتک زدنش ورداشتم و لبه تخت نشستم بعد چند دقیقه صدای داد امد ک گوشام تیز کردم صدای اون پسره میکائل بود امد و با چند ضربه به در در رو شکست و امد تو و شیرین بغل کرد و هی قربون صدقش میرفت حالم از دوتایشون بهم میخورد شیرین رو بغل کرد و گذاشت رو تخت
(میکائل)
مامان شیرین امد
میکائل:کل بدن شیرین خونریزی داره یا ببریمش بیمارستان یا لوازم بیارین پانسمانش کنم
زنعمو:بزار به اقا بگم
دیدم مامان شیرین رفت به سمت کیوان و یقشو گرفت و تند تند و محکم میزد تو گوش کیوان اونم هیچی نمگفت رفتم گرفتمش
سمیه:تو گوه خوردی دست روی دختر من بلند کردی بی پدر
میکائل:سمیه خانوم ولش کنید الان حال شیرین خوب نیست
زنعمو:اقا گفت الان دکتر خبر کرده
(نیم ساعت بعد)
دکتر امد و زخم هایی ک خیلی باز شده بود رو بخیه زد
دکتر:الان بخیه زدم بعضی از زخم هارو الان میخوام پانسمان کنم
میکائل:خانوم دکتر میشه من پانسمان کنم؟
دکتر:بلدین؟
میکائل:اره لطفا
دکتر لوازم پانسمان برام گذاشت و رفت زنعمو و مامان سمیه هم منو شیرین تنها گذاشتن من همنجور صورتشو تمیز میکردم صورتشو بخاطر کمربند کبود و شکافته شده بود لپ هاش صورتشو بوسیدم ک با صدای نازک صدام زد
شیرین:میکائل
۷.۷k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.