پارت19-نفوذ
-اوکی
زنگ زدم به یونا
¶سلام اوپا خوبی؟ کجایی؟ چیشد یهو؟ میدونی سورا از نگرانی مرد
-نفس بگیر خوبم الان سریع با سورا بیاین خونه
.
.
.
اتمام تماس
-تهیونگ
€جانم
-میگم من میترسم سر دخترا بلایی بیارن
€اره باید حواسمون بهشون باشه
تو به یونا بگو قضیه چیه اما واسه سورا باید یجوری سرو تهش رو هم بیاریم
-موافقم
... بعد 20 دقیقه دخترا رسیدن..
-سلام دخترا
¶سلام
+سلام*سرد
€سلام
€یونا بیا کارت دارم
¶باشه
و رفتن تا تهیونگ قضیه رو به یونا بگه
-سورا..
+سورا و مرض میدونی دلم هزار را رفت*عصبانی
-ببخشید
+اصلا من به درک به فکر خودت هستی؟ زود بگو کجا بودی؟*عصبانی
-ام...
+زود باش*عصبانی
-تو حموم گیر کرده بودم
+همین؟ *تعجب
-اره همین دقیقا همین
+باشه
سورا ویو*
داشتم میرفتم اتاقم که یک دفعه صدای تهیونگ رو شنیدم و فهمیدم قضیه چیه
خیلی ناراحت شدم که بهم نگفتن ولی..
+ای...اخ اخ... قلبمممم
€چیشد سورا*نگران
+قلبم
€وای نههه
کوکککک*داد
-چیش..
سورا خوبیییی
€نه باید بریم بیمارستان
سریع رفتیم و یک دفعه سورا وسط ماشین از حال رفت و چند دقیقه بعد خونریزی کرد
€کوک زودتر
-باشه*بغض
رسیدن بیمارستان..
&) دکتر(
&اقای کیم؟
€بله خودمم
&همونطور که میدونین خواهرتون بیماری قلبی داره
و الان بیماریش به اوج رسیده من اخرین بار که چکاب گرفتم( نمیدونم درسته یا نه) 7 ماه پیش بود و طبق قرص هایی که دادم الان باید بهتر میشد اما الان خیلی حالشون بده
-چی*گریه
€هی اروم باش کوک مرد که گریه نمیکنه
-اما..
€اروم باش
-باشه*بغض
زنگ زدم به یونا
¶سلام اوپا خوبی؟ کجایی؟ چیشد یهو؟ میدونی سورا از نگرانی مرد
-نفس بگیر خوبم الان سریع با سورا بیاین خونه
.
.
.
اتمام تماس
-تهیونگ
€جانم
-میگم من میترسم سر دخترا بلایی بیارن
€اره باید حواسمون بهشون باشه
تو به یونا بگو قضیه چیه اما واسه سورا باید یجوری سرو تهش رو هم بیاریم
-موافقم
... بعد 20 دقیقه دخترا رسیدن..
-سلام دخترا
¶سلام
+سلام*سرد
€سلام
€یونا بیا کارت دارم
¶باشه
و رفتن تا تهیونگ قضیه رو به یونا بگه
-سورا..
+سورا و مرض میدونی دلم هزار را رفت*عصبانی
-ببخشید
+اصلا من به درک به فکر خودت هستی؟ زود بگو کجا بودی؟*عصبانی
-ام...
+زود باش*عصبانی
-تو حموم گیر کرده بودم
+همین؟ *تعجب
-اره همین دقیقا همین
+باشه
سورا ویو*
داشتم میرفتم اتاقم که یک دفعه صدای تهیونگ رو شنیدم و فهمیدم قضیه چیه
خیلی ناراحت شدم که بهم نگفتن ولی..
+ای...اخ اخ... قلبمممم
€چیشد سورا*نگران
+قلبم
€وای نههه
کوکککک*داد
-چیش..
سورا خوبیییی
€نه باید بریم بیمارستان
سریع رفتیم و یک دفعه سورا وسط ماشین از حال رفت و چند دقیقه بعد خونریزی کرد
€کوک زودتر
-باشه*بغض
رسیدن بیمارستان..
&) دکتر(
&اقای کیم؟
€بله خودمم
&همونطور که میدونین خواهرتون بیماری قلبی داره
و الان بیماریش به اوج رسیده من اخرین بار که چکاب گرفتم( نمیدونم درسته یا نه) 7 ماه پیش بود و طبق قرص هایی که دادم الان باید بهتر میشد اما الان خیلی حالشون بده
-چی*گریه
€هی اروم باش کوک مرد که گریه نمیکنه
-اما..
€اروم باش
-باشه*بغض
۵.۶k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.