فیک نامجون🐨
فیک نامجون🐨
پارت ۲
______________________________
نیم ساعت بعد
♡بابایی محکم تل هل بده
×نه یونا میوفتی
♡نه نمیوفتم ..بابایی بلن تل (با خنده)
+باشه باشه یونا میوفتی مواظب باش
♡یوهووووووو
×نامجونا آروم تر میوفته
+نگران نباش اتفاقی نمیوفته ...یونا بسه ؟بریم سرسره بازی ؟
♡باسه بابایی
تابو نگه داشتم تا یونا بیاد پایین ، بغلش کردم رفتیم سمت سرسره ها
یونا رفت بازی کنه
♡بابایی
+جانم دخترم
♡بلیم دیگه سل سله بازی نمیکنم
+باشه بریم
یونا دوید طرفم بغلش کردم گذاشتم رو گردنم
♡بابایی برام بستنی میخلی
+اره
♡مرسی
وقتی یونا بستنی خورد دور لبش بستنی شده بود
×وای یونا لباساتو کثیف کردی که دخترم
♡عب نداله میسولیمش
×بلع....بریم خونه
+بریم یونا
♡بلیم
نیم ساعت بعد
×یونا مستقیم برو تو حموم
♡باسه مامانی
رفتم لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم مچ دستمو گذاشتم رو چشمام که گوشیم زنگ خورد جواب دادم :
+بله
♤سلام قربان امروز شرکت نمیایین جلسه دارین
واای پاک یادم رفته بود که امروز یه جلسه مهم دارم
+چرا چرا الان میام خدافظ
♤خدافظ
سریع لباسامو عوض کردم یه یادداشت گذاشتم برای ات که نگران نشه و رفتم
پارت ۲
______________________________
نیم ساعت بعد
♡بابایی محکم تل هل بده
×نه یونا میوفتی
♡نه نمیوفتم ..بابایی بلن تل (با خنده)
+باشه باشه یونا میوفتی مواظب باش
♡یوهووووووو
×نامجونا آروم تر میوفته
+نگران نباش اتفاقی نمیوفته ...یونا بسه ؟بریم سرسره بازی ؟
♡باسه بابایی
تابو نگه داشتم تا یونا بیاد پایین ، بغلش کردم رفتیم سمت سرسره ها
یونا رفت بازی کنه
♡بابایی
+جانم دخترم
♡بلیم دیگه سل سله بازی نمیکنم
+باشه بریم
یونا دوید طرفم بغلش کردم گذاشتم رو گردنم
♡بابایی برام بستنی میخلی
+اره
♡مرسی
وقتی یونا بستنی خورد دور لبش بستنی شده بود
×وای یونا لباساتو کثیف کردی که دخترم
♡عب نداله میسولیمش
×بلع....بریم خونه
+بریم یونا
♡بلیم
نیم ساعت بعد
×یونا مستقیم برو تو حموم
♡باسه مامانی
رفتم لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم مچ دستمو گذاشتم رو چشمام که گوشیم زنگ خورد جواب دادم :
+بله
♤سلام قربان امروز شرکت نمیایین جلسه دارین
واای پاک یادم رفته بود که امروز یه جلسه مهم دارم
+چرا چرا الان میام خدافظ
♤خدافظ
سریع لباسامو عوض کردم یه یادداشت گذاشتم برای ات که نگران نشه و رفتم
۶.۰k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.