رمان عشق شکلاتی پارات 11
بدون اینکه زمان بیشتری رو اون جا بمونم رفتم بیرون
وای خدا اگه الان یومه بیدار بود تا خود توکیو میدوید تا خالی شه هعی خدا رحم کرد
رسیدیم خونه روی تخت گذاشتمش از حق نگذریم واقعا خواهر قشنگی دارم
دال واسه وقتایی که کنارش میخوابیدم نتگ شده
آروم رفتم کنارش و خوابیدم از پشت بغلش کردم
ویومه
وقتی بیدار شدم سر درد بدی داشتم تا خواستم تکون بخورم فهمیدم توی بغل کسیم یه لحظه ترسیدم به زور برگشتمو پشتمو نگاه کردم
هوف دازای بود انگار خواب خوابه
یومه: دازای احمق
دازای: خوب بگو دیگه خیلی جذابم نه
یومه: ااااااااا (جیغ کشیدن)
تا جیغ زدم دازای از رو تخت پرتم کرد پایین
دازای: بانوی من مگه جن دیدی داد میزنی
یومه: ترسیدم دازای خدا لعنتت کنه کمرم درد گرفت
دازای: میخواستی داد نزنی
وای خدا اگه الان یومه بیدار بود تا خود توکیو میدوید تا خالی شه هعی خدا رحم کرد
رسیدیم خونه روی تخت گذاشتمش از حق نگذریم واقعا خواهر قشنگی دارم
دال واسه وقتایی که کنارش میخوابیدم نتگ شده
آروم رفتم کنارش و خوابیدم از پشت بغلش کردم
ویومه
وقتی بیدار شدم سر درد بدی داشتم تا خواستم تکون بخورم فهمیدم توی بغل کسیم یه لحظه ترسیدم به زور برگشتمو پشتمو نگاه کردم
هوف دازای بود انگار خواب خوابه
یومه: دازای احمق
دازای: خوب بگو دیگه خیلی جذابم نه
یومه: ااااااااا (جیغ کشیدن)
تا جیغ زدم دازای از رو تخت پرتم کرد پایین
دازای: بانوی من مگه جن دیدی داد میزنی
یومه: ترسیدم دازای خدا لعنتت کنه کمرم درد گرفت
دازای: میخواستی داد نزنی
۱۰.۸k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.