به وقت عاشقی ♡... P=58
کیم=لی... داداش بس کن دیگه دلم آب شد... چرا اینجوری گریه میکنی!
(کیم و لی برادر ناتنین! عرررر)
لی=داداش دخترم!
کیم=لی! ا. ت هنوز زندست... اونم دخترته اما هنوز نمیدونه پدرشی! اول نجاتش بده... بغلش کن و باباش و بهش نشون بده بعد گریه کنیم...درکت میکنم اما وقت نیس.
امروز جئون تحویل دادیم... به حبس ابد محکوم شد... به همه چی اعتراف کرد و بیگناهی کوک اثبات شد...
بیا لی... باید بریم آمریکا.... بیا بچه هارو برگردونیم!
لی=آخه چیشد که کارمون به اینجا کشید!
(داستان گذشته کیم و لی!)
لی مرد خوشبختی بود اما همیشه سر ریتا «زنش» با پارک «بابای واقعی ا. ت» دعوا داشتن... ریتا و لی عاشق هم بودن و بعد ها صاحب یه پسر ناز و یه دختر خوشگل به اسم های جیهوپ و ا. ت شدن و سال بعد هم صاحب یه دختر دیگه به نام هانا شدن.....ولی یه روز وحشتناک وقتی هانا 2 و ا. ت و جیهوپ کوچولو فقط 3 ساله بودند، پارک،.... ا. ت و مادرش و که دوتایی درحال بازی تو پارک بودن و میدزده و از کشور فرار میکنه..... لی تا مدت ها افسرده میشه ولی رو پای خودش وامیسته و سال ها برای پیدا کردن دخترش و عشقش.... و بزرگ کردن تنها پسرش و دختر کوچکش هانا تلاش میکنه.... ولی بعد از سال ها میفهمه پارک مرده و برادر ناتنیش کیم «ناپدری ا.ت» دخترش و عشقشو پیدا کرده..... ولی مشکل اینجا بود که کیم عاشق ریتا شده بود و این موضوع رو به لی گفت و ازش طلب اجازه کرد.... و لی هم برای اینکه دخترش و پسرش بزرگ شده بودند و با داستان ساختگی مرگ مادرشون کنار اومده بودن و اینکه از طرفی کیم و به عنوان برادرش خیلی دوست داشت با ازدواج کیم با ریتا موافقت کرد و دختر عزیزش و عشقش و به کیم سپرد ..... ریتا و کیم عاشقانه زندگی کردند تا اینکه ریتا پس از سالها بیمار شد و مرد..... کیم عاشق ا. ت بود و ا. ت رو مثل دختر واقعی خودش دوست داشت ولی ا. ت همیشه از کیم متنفر بود و فکر میکرد کیم دنبال ثروت مادرش بوده..... ولی بعد ها کیم و لی متوجه میشن که جیهوپ با اسم ساختگی سونگ و ا. ت عاشق هم شدن و قصد ازدواج دارن ولی اینکا نشدنی بود چون جیهوپ و ا. ت درواقع خواهر و برادر بودن برای همین مجبور شدن با نقشه اونا رو از هم جدا کنن.... از طرفی کیم و لی هر دو پلیس بودن و یک سال اخیر دنبال جئون «بابای کوک» بودن ولی نمیدونستن که کیه..... از طرفی کیم واقعا میخواست که با ازدواج ا. ت و کوک هم شرکت ریتا رو نجات بده و هم ا. ت رو از جیهوپ «سونگ» دور کنه....که نقششونم خوب پیش رفت ولی قبل از اینکه بفهمن جئون در واقع همون مافیاییه که دنبالشن و کوک هم پسرشه.........
(زندگی کوک!)...
جئون «بابای کوک» و بنا «مامان کوک» عاشق هم بودن و زندگی خوبی داشتن...
(کیم و لی برادر ناتنین! عرررر)
لی=داداش دخترم!
کیم=لی! ا. ت هنوز زندست... اونم دخترته اما هنوز نمیدونه پدرشی! اول نجاتش بده... بغلش کن و باباش و بهش نشون بده بعد گریه کنیم...درکت میکنم اما وقت نیس.
امروز جئون تحویل دادیم... به حبس ابد محکوم شد... به همه چی اعتراف کرد و بیگناهی کوک اثبات شد...
بیا لی... باید بریم آمریکا.... بیا بچه هارو برگردونیم!
لی=آخه چیشد که کارمون به اینجا کشید!
(داستان گذشته کیم و لی!)
لی مرد خوشبختی بود اما همیشه سر ریتا «زنش» با پارک «بابای واقعی ا. ت» دعوا داشتن... ریتا و لی عاشق هم بودن و بعد ها صاحب یه پسر ناز و یه دختر خوشگل به اسم های جیهوپ و ا. ت شدن و سال بعد هم صاحب یه دختر دیگه به نام هانا شدن.....ولی یه روز وحشتناک وقتی هانا 2 و ا. ت و جیهوپ کوچولو فقط 3 ساله بودند، پارک،.... ا. ت و مادرش و که دوتایی درحال بازی تو پارک بودن و میدزده و از کشور فرار میکنه..... لی تا مدت ها افسرده میشه ولی رو پای خودش وامیسته و سال ها برای پیدا کردن دخترش و عشقش.... و بزرگ کردن تنها پسرش و دختر کوچکش هانا تلاش میکنه.... ولی بعد از سال ها میفهمه پارک مرده و برادر ناتنیش کیم «ناپدری ا.ت» دخترش و عشقشو پیدا کرده..... ولی مشکل اینجا بود که کیم عاشق ریتا شده بود و این موضوع رو به لی گفت و ازش طلب اجازه کرد.... و لی هم برای اینکه دخترش و پسرش بزرگ شده بودند و با داستان ساختگی مرگ مادرشون کنار اومده بودن و اینکه از طرفی کیم و به عنوان برادرش خیلی دوست داشت با ازدواج کیم با ریتا موافقت کرد و دختر عزیزش و عشقش و به کیم سپرد ..... ریتا و کیم عاشقانه زندگی کردند تا اینکه ریتا پس از سالها بیمار شد و مرد..... کیم عاشق ا. ت بود و ا. ت رو مثل دختر واقعی خودش دوست داشت ولی ا. ت همیشه از کیم متنفر بود و فکر میکرد کیم دنبال ثروت مادرش بوده..... ولی بعد ها کیم و لی متوجه میشن که جیهوپ با اسم ساختگی سونگ و ا. ت عاشق هم شدن و قصد ازدواج دارن ولی اینکا نشدنی بود چون جیهوپ و ا. ت درواقع خواهر و برادر بودن برای همین مجبور شدن با نقشه اونا رو از هم جدا کنن.... از طرفی کیم و لی هر دو پلیس بودن و یک سال اخیر دنبال جئون «بابای کوک» بودن ولی نمیدونستن که کیه..... از طرفی کیم واقعا میخواست که با ازدواج ا. ت و کوک هم شرکت ریتا رو نجات بده و هم ا. ت رو از جیهوپ «سونگ» دور کنه....که نقششونم خوب پیش رفت ولی قبل از اینکه بفهمن جئون در واقع همون مافیاییه که دنبالشن و کوک هم پسرشه.........
(زندگی کوک!)...
جئون «بابای کوک» و بنا «مامان کوک» عاشق هم بودن و زندگی خوبی داشتن...
۶.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.