پارت ۸
اون منو برد یک جای ساکت که کل شهر زیر پامون بود اونجا یک کوه بود
وسایل پیکنیک رو باز کرد و نزدیک ده تا شیر موز و کیک هویج گذاشت جلوی هر دوتامون.....
+وای من عاشق شیرموزمممم
_ منممم
چند دقیقه مشغول خوردن بودیم که من سکوت بینمون رو شکستم
+میشه اسمتو بپرسم؟
_من جانگ جـعون کوک م
+چه اسم قشنگی
_ممنونم(خجالت)
_تو فقط پنج سال ازم(جونگ کوک اینجا ۲۲ سالشه) کوچیک تری (ذوق)
+جدییی؟
_هومم
انقد زیر بارون نشستیم که هردومون موش آب کشیده شدیم.....
_بیا بریم جاهای دیگه ی این شهرو نشونت بدم
+(لبخند)
وسایل پیکنیک رو باز کرد و نزدیک ده تا شیر موز و کیک هویج گذاشت جلوی هر دوتامون.....
+وای من عاشق شیرموزمممم
_ منممم
چند دقیقه مشغول خوردن بودیم که من سکوت بینمون رو شکستم
+میشه اسمتو بپرسم؟
_من جانگ جـعون کوک م
+چه اسم قشنگی
_ممنونم(خجالت)
_تو فقط پنج سال ازم(جونگ کوک اینجا ۲۲ سالشه) کوچیک تری (ذوق)
+جدییی؟
_هومم
انقد زیر بارون نشستیم که هردومون موش آب کشیده شدیم.....
_بیا بریم جاهای دیگه ی این شهرو نشونت بدم
+(لبخند)
۴.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.