دختری با موهای صورتی (پارت ششم)
یسس اهنگ مورد علاقموپخش کرد
ولی ناموسا قیافه جولیا حال ادمو بد میکنه وبلهه بلاخره سرعت گرفت وجیغ ملت بلند شد ومنی که داشتم ازخوشی میمردن که دامیان گفت
دامیان: نمیدونستم انقدر حال میده
منم گفتم
انیا: هه چی فکر کردی معلومه خیلی حال میده من هیچ وقت نتونستم از این دل بکنم
خیلی باحاله مگه نه
دامیان: اره خیلی
اهه وقت تموم شد باید پیاده میشدیم من امدم پایین وبه دامیانم گفتم واونم امد پایین وجولیا بازم شروع کرد البته ما دور از پارک بودیم واین دفعه نوچه های دامیانم بودن ودامیا نبود خدارو شکر بدون کرم ریزی ول کرد رفت ویه چندتایی از دوستای جولیا هم بودن (توی پارت های قبلی اشتباه شد جولیا ندید که انیا چیکار کرد) که مثلا امده بودن قلدری وجولیا بازم فک زد
جولیا: ببینم دختره هرزه بادامیان ساما چیکار داری هان؟ انقدر نچسب بهش احمق
ودوستاشم میگفتن که
؟: من یه چند تا پسر اوردم تا باهاش خوش بگذرونن بیان پسرا
و یسری پسر بودن که از قیا فه هاشون معلوم بود که ادم درستی نیستن خب ولش کن اههه اون که یاماتوعه البته از اونور که یه دو سه متر با هام فاصله اون تو بازاربود ولش بابا من تویه حرکت همشونو لتو پار کردم پشما شون ریخته بودو من حال میکر دم چه حالی میده قیافه ینفرو این جوری ببینی وبله رفتم جلوتر وسوییچ موترمو دراوردم ورفتم سمت موتروم واو چه خوشگلش کردم بنازمت عزیزموسوار شدومو رفتم توحرکت که بودم دامیانو دیدم که انگار داشت بهم علامت میداد که وایسم منم همین کاروکردم وتا خوابگاه بردمش البته هنوز نمیدونه منم وبعدش کلامو برداشتم پشماش ریخت که منم گفتم
انیا: چته بابا کلاموبده
دامیان: توبلدی موتر سواری کنی؟
انیاـ: اره دیدی که میتونم....
ولی ناموسا قیافه جولیا حال ادمو بد میکنه وبلهه بلاخره سرعت گرفت وجیغ ملت بلند شد ومنی که داشتم ازخوشی میمردن که دامیان گفت
دامیان: نمیدونستم انقدر حال میده
منم گفتم
انیا: هه چی فکر کردی معلومه خیلی حال میده من هیچ وقت نتونستم از این دل بکنم
خیلی باحاله مگه نه
دامیان: اره خیلی
اهه وقت تموم شد باید پیاده میشدیم من امدم پایین وبه دامیانم گفتم واونم امد پایین وجولیا بازم شروع کرد البته ما دور از پارک بودیم واین دفعه نوچه های دامیانم بودن ودامیا نبود خدارو شکر بدون کرم ریزی ول کرد رفت ویه چندتایی از دوستای جولیا هم بودن (توی پارت های قبلی اشتباه شد جولیا ندید که انیا چیکار کرد) که مثلا امده بودن قلدری وجولیا بازم فک زد
جولیا: ببینم دختره هرزه بادامیان ساما چیکار داری هان؟ انقدر نچسب بهش احمق
ودوستاشم میگفتن که
؟: من یه چند تا پسر اوردم تا باهاش خوش بگذرونن بیان پسرا
و یسری پسر بودن که از قیا فه هاشون معلوم بود که ادم درستی نیستن خب ولش کن اههه اون که یاماتوعه البته از اونور که یه دو سه متر با هام فاصله اون تو بازاربود ولش بابا من تویه حرکت همشونو لتو پار کردم پشما شون ریخته بودو من حال میکر دم چه حالی میده قیافه ینفرو این جوری ببینی وبله رفتم جلوتر وسوییچ موترمو دراوردم ورفتم سمت موتروم واو چه خوشگلش کردم بنازمت عزیزموسوار شدومو رفتم توحرکت که بودم دامیانو دیدم که انگار داشت بهم علامت میداد که وایسم منم همین کاروکردم وتا خوابگاه بردمش البته هنوز نمیدونه منم وبعدش کلامو برداشتم پشماش ریخت که منم گفتم
انیا: چته بابا کلاموبده
دامیان: توبلدی موتر سواری کنی؟
انیاـ: اره دیدی که میتونم....
۵.۱k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.