رمان زندگی جدیم پارت 17
ویو ات
بیدار شدم رفتم پا شدم کار های لازم انجام دادم رفتم پایین دیدم جیمین و جونگکوک نشست رو میز من وقتی جونگکوک دیدم نمیدونم چم شد ترسیدم زود برگشتم رفتم پیش تهیونگ رفتم بغلش
ویو تهیونگ
خواب بودم که حساس. کردم کسی داره خودشو تو بعلم جا میکنه یکم چشمو باز کردم دیدم ات میخاد بیاد بغلم دستمو باز کردم بهش گفتم بیا
ات_ تهیونگ
تهیونگ_ جونم
ات _ جونگکوک اون پایینه
تهیونگ_ اهوم
ات_ اون همیشه میاداینجا؟
تهیونگ_ اره
ات _ چرا میاد اینجا
تهیونگ_ چیز اون تنها رفیق جیمینه برا همین
ات_ جیمین یعنی دیگ هیچ رفیق نداره فقط جونگکوک داره
تهیونگ_ اره
ات_ چرا
تهیونگ_ چون یکم فقریم برا همین کسی دوست نداره باهامون باشه ولی جونگکوک اون یک از پولدار ترین محل اینجاست و اونم فقط با جیمین دوسته
ات_ اهان
بیدار شدم رفتم پا شدم کار های لازم انجام دادم رفتم پایین دیدم جیمین و جونگکوک نشست رو میز من وقتی جونگکوک دیدم نمیدونم چم شد ترسیدم زود برگشتم رفتم پیش تهیونگ رفتم بغلش
ویو تهیونگ
خواب بودم که حساس. کردم کسی داره خودشو تو بعلم جا میکنه یکم چشمو باز کردم دیدم ات میخاد بیاد بغلم دستمو باز کردم بهش گفتم بیا
ات_ تهیونگ
تهیونگ_ جونم
ات _ جونگکوک اون پایینه
تهیونگ_ اهوم
ات_ اون همیشه میاداینجا؟
تهیونگ_ اره
ات _ چرا میاد اینجا
تهیونگ_ چیز اون تنها رفیق جیمینه برا همین
ات_ جیمین یعنی دیگ هیچ رفیق نداره فقط جونگکوک داره
تهیونگ_ اره
ات_ چرا
تهیونگ_ چون یکم فقریم برا همین کسی دوست نداره باهامون باشه ولی جونگکوک اون یک از پولدار ترین محل اینجاست و اونم فقط با جیمین دوسته
ات_ اهان
۱۴.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.