p15
سوپمو خوردم دیگه کم کم بهتر میشدم پام درد میکرد گریه میکردم کوک:گریه نکن قربونت برم من جیمین چرا اینجوری شده جیمین:حتما باز زیاد راه رفته بیا پماد رو بزن براش پماد رو مالید جونگ کوک برام مالید بعد پامو ماساژ داد کوک:چیزیو حس میکنی من:آره آخ کوک:دفع دیگه زیاد راه بری من و میدونم تو هرجا رفتی با ویلچر میریم خواست یکم راه بری به من میگی رات میبرم فهمیدی سرمو تکون دادم کوک:درد داری هنوز من:نه کوک:فدای اون اشکات بشم من:جونگ کوکی میترسم رفتم تو بغلش کوک:از چی من:نتونم باز راه برم کوک:نه همچین اتفاقی نمیوفته همون موقع در زدن من:کیه جیمین رفت در و باز کرد
جیمین:جونگ کوک پلیس اومده سراغ تو کوک:چی پلیس رفت سمت در منم رفتم پلیس:جئون جونگ کوک شما هستید کوک:بله منم پلیس:شما به جرم ضرب و شتم خانوم کیم میا بازداشتید باید تشریف بیارید اداره پلیس من:و ولی جونگ کوک من کاری نکرده پلیس:تو اداره مشخص میشه دستبند زدن بهش من:نه جونگ کوک😭نبریدش کوک:عزیزم آروم باش رفتم جلو جونگ کوک کوک:سانا من:نمیزارم ببرینش پلیس:خانوم اگه اینجوری کنید مجبورم به شماهم رستبند بزنم من:اشگال نداره منم باهاش ببرید کوک:سانا جناب میتونم با دوست دخترم صحبت کنم یه دقیقه پلیس:باشه اومد سمتم دستش از بالا سرم آورد برد پایین سمت کمرم منم بغلش کردم در گوشم گفت (چی گفت یواشکی گفت چی گفت😐😂)کوک:زندگیم گوش کن چی میگم آروم باش تو باید اینجا بمونی تا بتونی منو بیاری بیرون عزیزم من:ولی تو تقصیری نداری کوک:میدونم ولی تو این بیرون بمونو نجاتم بده گوشمو بوس کرد دستشو برد بالا لباشو محکم بوس کردم و رفت گریه کردم من:جونگ کوک میاریمت بیرون نگران نباش عزیزم کوک:دوست دارم
جیمین:جونگ کوک پلیس اومده سراغ تو کوک:چی پلیس رفت سمت در منم رفتم پلیس:جئون جونگ کوک شما هستید کوک:بله منم پلیس:شما به جرم ضرب و شتم خانوم کیم میا بازداشتید باید تشریف بیارید اداره پلیس من:و ولی جونگ کوک من کاری نکرده پلیس:تو اداره مشخص میشه دستبند زدن بهش من:نه جونگ کوک😭نبریدش کوک:عزیزم آروم باش رفتم جلو جونگ کوک کوک:سانا من:نمیزارم ببرینش پلیس:خانوم اگه اینجوری کنید مجبورم به شماهم رستبند بزنم من:اشگال نداره منم باهاش ببرید کوک:سانا جناب میتونم با دوست دخترم صحبت کنم یه دقیقه پلیس:باشه اومد سمتم دستش از بالا سرم آورد برد پایین سمت کمرم منم بغلش کردم در گوشم گفت (چی گفت یواشکی گفت چی گفت😐😂)کوک:زندگیم گوش کن چی میگم آروم باش تو باید اینجا بمونی تا بتونی منو بیاری بیرون عزیزم من:ولی تو تقصیری نداری کوک:میدونم ولی تو این بیرون بمونو نجاتم بده گوشمو بوس کرد دستشو برد بالا لباشو محکم بوس کردم و رفت گریه کردم من:جونگ کوک میاریمت بیرون نگران نباش عزیزم کوک:دوست دارم
۲۷.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.