حاکمان جهنم : پارت ۱۱
صبح روز بعد
یا بهتره بگیم ظهره روز بعد همه ساعت یک ظهر از خوابشون پاشدن
ولی ا.ت دیر تز تز همه بیدارشد
روزش رو با گذاشتن آهنگ موردعلاقه اش شروع کرد همون جور توی تخت خواب گوشیش رو تز میز عسلی کنارش برداشت و تلفنش رو به باند کوچولوی دم دستیش وصل کرد و آهنگ موردعلاقه اش رو با صدای آروم پلی کرد تا باعث اذیت دیگران نشه با شوق به سمت پنجره رفت و بازش کرد وای بوی بارون و خاک های نم خورده قطره هایی که تز روی برگ درختا سر میخوردن نسیم سرد
خیلی حس خوبی به ادم میداد آروم رفت سمت کمدش امروز هوا بارونی و سرد پس یه ست کیوت که امیر واسش گرفته بود برداشت
و رفت سمت اینه کنسول و،میز توالت
اکسسوری هاش رو انتخاب کرد و از لوازم آرایشی یه زد آفتاب و بالم لب برداشت
آروم موهاش رو شونه کرد اسپری خوش بو کننده ی موهاش رو زد و موهاش رو کیوت بست یکم از عطر یخش و خوش بوش رو زد قاب گوشیش رو با رنگ لباساش ست کرد
یکم اتاقش رو جم و جور کرد و با مرتب کردن رخت خواب و چک کردن خودش توی آینه و عوض کردن کفشاش با یه ست کفش پا فرشی پشمالو و برداشتن گوشیش از اتاق خارج شد
بوی کتلت خونه رو ورداشته بود
آروم رفت پایین و وقتی مطمعن شد هیچکس توی آشپزخونه نیست رفت سراغ کتلت ها و یکیش رو توی دهنش گذاشت از شدت داغ بودن کتلت میخواست مثل اژدها آتیش بده بیرون ولی سریع قورتش داد
بدی خوب کتلت وجودش رو سرشار از احساس و حس خوب کرد که یهو با درد آرومی توی کمرش چشماش رو باز کرد و دید زهرا حاتوم با کفگیر وایساده پیشش و داشت با اخم بهش نگاه میکرد
ا.ت : مامان به خدا گشنم بود
زهرا خانم : اولا سلام صبت بخیر مادر دوما اگه گشنت بول میگفتی زود تر غذای ترو میداد م
و یه بشقاب برداشت دو سه تا کتلت و یه بشقاب پر از سیب زمینی سبزی خوردن دوغ و نون سنگگ همشون رو گذاشت توی سینی
زهرا خانم : بیا مادر دیشبم حواسم بهت بود لب به غذا نزدی بیا مادر بیا لگیر برو بخور ا.ت برگردم ببنم فقط یکیش ورداشتی اونم نصفش خردی میزنم
ا.ت : باشه میخورم میخورم
و ظرف غذا رو گداشت روی میز ناهار خوری ۴ نفره ی کنار آشپزخونه و شروع کرد به خوردیه تا کتلت رو کامل خورد و بفیش سالم توی ظرف موند و ظرف سیب زمینی رو کامل خورد
بعدشم بلند شد که زهرا خانم با داد گفت : پدصگ بشین
که با دادی که کشید همه جمع شدن توی آشپزخونه
کوک: چیشده مامانی
زهرا خانم : میبینی مرد میبینی گوشت کیلو ۸۰۰ تومن درست کنم تازه نازم کنه نخوره همش گل این اشغال پاشغالا ببند باش واسه همینه مثل جوجه ریز موندی همینخاطره دیگه
آقا ممدرضا : ا.ت بابا چرا نمیخوری بخور مادرت اینهمه زحمت کشیده
زهرا خانم با عصبانیت : زحمت من درک توی پدصگ دربه در شده خودت همینطور مثل اسکلتی
یا بهتره بگیم ظهره روز بعد همه ساعت یک ظهر از خوابشون پاشدن
ولی ا.ت دیر تز تز همه بیدارشد
روزش رو با گذاشتن آهنگ موردعلاقه اش شروع کرد همون جور توی تخت خواب گوشیش رو تز میز عسلی کنارش برداشت و تلفنش رو به باند کوچولوی دم دستیش وصل کرد و آهنگ موردعلاقه اش رو با صدای آروم پلی کرد تا باعث اذیت دیگران نشه با شوق به سمت پنجره رفت و بازش کرد وای بوی بارون و خاک های نم خورده قطره هایی که تز روی برگ درختا سر میخوردن نسیم سرد
خیلی حس خوبی به ادم میداد آروم رفت سمت کمدش امروز هوا بارونی و سرد پس یه ست کیوت که امیر واسش گرفته بود برداشت
و رفت سمت اینه کنسول و،میز توالت
اکسسوری هاش رو انتخاب کرد و از لوازم آرایشی یه زد آفتاب و بالم لب برداشت
آروم موهاش رو شونه کرد اسپری خوش بو کننده ی موهاش رو زد و موهاش رو کیوت بست یکم از عطر یخش و خوش بوش رو زد قاب گوشیش رو با رنگ لباساش ست کرد
یکم اتاقش رو جم و جور کرد و با مرتب کردن رخت خواب و چک کردن خودش توی آینه و عوض کردن کفشاش با یه ست کفش پا فرشی پشمالو و برداشتن گوشیش از اتاق خارج شد
بوی کتلت خونه رو ورداشته بود
آروم رفت پایین و وقتی مطمعن شد هیچکس توی آشپزخونه نیست رفت سراغ کتلت ها و یکیش رو توی دهنش گذاشت از شدت داغ بودن کتلت میخواست مثل اژدها آتیش بده بیرون ولی سریع قورتش داد
بدی خوب کتلت وجودش رو سرشار از احساس و حس خوب کرد که یهو با درد آرومی توی کمرش چشماش رو باز کرد و دید زهرا حاتوم با کفگیر وایساده پیشش و داشت با اخم بهش نگاه میکرد
ا.ت : مامان به خدا گشنم بود
زهرا خانم : اولا سلام صبت بخیر مادر دوما اگه گشنت بول میگفتی زود تر غذای ترو میداد م
و یه بشقاب برداشت دو سه تا کتلت و یه بشقاب پر از سیب زمینی سبزی خوردن دوغ و نون سنگگ همشون رو گذاشت توی سینی
زهرا خانم : بیا مادر دیشبم حواسم بهت بود لب به غذا نزدی بیا مادر بیا لگیر برو بخور ا.ت برگردم ببنم فقط یکیش ورداشتی اونم نصفش خردی میزنم
ا.ت : باشه میخورم میخورم
و ظرف غذا رو گداشت روی میز ناهار خوری ۴ نفره ی کنار آشپزخونه و شروع کرد به خوردیه تا کتلت رو کامل خورد و بفیش سالم توی ظرف موند و ظرف سیب زمینی رو کامل خورد
بعدشم بلند شد که زهرا خانم با داد گفت : پدصگ بشین
که با دادی که کشید همه جمع شدن توی آشپزخونه
کوک: چیشده مامانی
زهرا خانم : میبینی مرد میبینی گوشت کیلو ۸۰۰ تومن درست کنم تازه نازم کنه نخوره همش گل این اشغال پاشغالا ببند باش واسه همینه مثل جوجه ریز موندی همینخاطره دیگه
آقا ممدرضا : ا.ت بابا چرا نمیخوری بخور مادرت اینهمه زحمت کشیده
زهرا خانم با عصبانیت : زحمت من درک توی پدصگ دربه در شده خودت همینطور مثل اسکلتی
۸.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.