باران خونp32
که دست یه فرد رو روی شونم احساس کردم رو مو که برگردوندم ا/ت رو دیدم
ا/ت: چیکار میکنی
نامجون: دارم خواب میبینم دیگه کم کم دیوانه شدم
ا/ت: چی بلغور میکنی پاشو از روی زمین
نامجون: ا/ت تو میتونی جنازه اونجا رو ببینی؟
ا/ت:جنازه؟ نامجون تو خوبی
نامجون: من تلسم شدم !
ا/ت: تلسم؟ نامجون تلسم وجود نداره{تو داستان وجود داره چون افسانه است}
نامجون:وجود داره کار سونگ مینه میدونم اون تورو میخواد
ا/ت: پاشو دیگه کافیه جلبک اوردی؟
نامجون: ا/تمن دارم اینده رو میبینم نفهم{جیغ}
ا/ت: باشه چرا جیغ میزنی {بغض}
نامجون: من همش نگرانتم اونوقت تو همچی رو به یه ورت میگیری
{جیغ}
ا/ت: خسته شدم اینقدر هشدار هشدار من خودم میتونم مراقب خودم باشم تا قبل از این که تورو ببینم خودم برای خودم زندگی میکنم یک ماهه اومدی رو مخ من
نامجون: ببخشید که فقط نمیخوام بمیری
ا/ت: ای کاش بمیرم که تو راحت شی
نامجون: کجا میری؟
ا/ت: میرم پایین تا وسایل رو جمع کنم تو هم به اون جنازه رسیدگی کن
نامجون: وسایلتو جمع نکنی پیش خودم بمون
ا/ت:چرا ؟ تو که دیگه دوستم نداری
نامجون:چرا دارم ولی تو نمیدونی که تو خطری
ا/ت:نه تو خطر نیستم تو نگران نباش
ویو ا/ت
رفتم تو اتاق و شروع به جمع کردن لباسام درو قفل کردم که نامجون نتونه بیاد تو گوشیم زنگ خورد یه نگاه بهش کردم هانا بود جواب دادم
ا/ت: بله؟
هانا: هنوز نمیتونیم برگردیم خونه تو؟
ا/ت: چرا میتونی تا 2 ساعت دیگه بیا
هانا: اخیش این تهیونگه همش حرف میزنه
ا/ت: اوکی میبینمت
هانا: مشکلی پیش اومده؟ بحثتون شده؟
ا/ت: نه زیااد فوضولی نکن
هانا:اوکی میبینمت
تماس تموم شد که با ضرب در باز شد در کاملا از جا کنده شده و شکسته بود نامجون پیش از حد اعصبانی بود خیلی بد بهم نگاه میکرد و چماش دوباره قرمز بود
نامجون:
ا/ت: چیکار میکنی
نامجون: دارم خواب میبینم دیگه کم کم دیوانه شدم
ا/ت: چی بلغور میکنی پاشو از روی زمین
نامجون: ا/ت تو میتونی جنازه اونجا رو ببینی؟
ا/ت:جنازه؟ نامجون تو خوبی
نامجون: من تلسم شدم !
ا/ت: تلسم؟ نامجون تلسم وجود نداره{تو داستان وجود داره چون افسانه است}
نامجون:وجود داره کار سونگ مینه میدونم اون تورو میخواد
ا/ت: پاشو دیگه کافیه جلبک اوردی؟
نامجون: ا/تمن دارم اینده رو میبینم نفهم{جیغ}
ا/ت: باشه چرا جیغ میزنی {بغض}
نامجون: من همش نگرانتم اونوقت تو همچی رو به یه ورت میگیری
{جیغ}
ا/ت: خسته شدم اینقدر هشدار هشدار من خودم میتونم مراقب خودم باشم تا قبل از این که تورو ببینم خودم برای خودم زندگی میکنم یک ماهه اومدی رو مخ من
نامجون: ببخشید که فقط نمیخوام بمیری
ا/ت: ای کاش بمیرم که تو راحت شی
نامجون: کجا میری؟
ا/ت: میرم پایین تا وسایل رو جمع کنم تو هم به اون جنازه رسیدگی کن
نامجون: وسایلتو جمع نکنی پیش خودم بمون
ا/ت:چرا ؟ تو که دیگه دوستم نداری
نامجون:چرا دارم ولی تو نمیدونی که تو خطری
ا/ت:نه تو خطر نیستم تو نگران نباش
ویو ا/ت
رفتم تو اتاق و شروع به جمع کردن لباسام درو قفل کردم که نامجون نتونه بیاد تو گوشیم زنگ خورد یه نگاه بهش کردم هانا بود جواب دادم
ا/ت: بله؟
هانا: هنوز نمیتونیم برگردیم خونه تو؟
ا/ت: چرا میتونی تا 2 ساعت دیگه بیا
هانا: اخیش این تهیونگه همش حرف میزنه
ا/ت: اوکی میبینمت
هانا: مشکلی پیش اومده؟ بحثتون شده؟
ا/ت: نه زیااد فوضولی نکن
هانا:اوکی میبینمت
تماس تموم شد که با ضرب در باز شد در کاملا از جا کنده شده و شکسته بود نامجون پیش از حد اعصبانی بود خیلی بد بهم نگاه میکرد و چماش دوباره قرمز بود
نامجون:
۳.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.