..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۲~
..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۲~
ارسلان:
با تما قدرت گاز میدادم بطرب خونه حتی نزدیک بود چند بارییی تصادف کنم بلاییی سرم بیاددد تو راه هی میکوبیدم به فرمون و فش میدادم:
اخ بابا اخ بابا ابروم رو بردی من باید اینا از که دختر که میونم باهاش خوب نیست بشنوم دستی به گردنم کشیدم و اهنگی پلی کردم ........
____۳مین بعد____
ارسلان:
جلوی خونه ایستادم اما نمیدونم چرا پشیمون شدم برم داخل ناراحت بودم بغض داشتم تصمیم گرفتم برم بام تنها جاییی بود که میتونست ارومم کنهه از راپله خوکه اومدم پایین درو ماشینو باز کردم سوار ماشین شدم و راه افتادم به طرففف بام..
_____________
دیانا:
بطرف اتاق دخترا رفتم درو باز کردم اهسته به طرف تخت رفتم و روش ولو شدم که ....
پانیذ:
دیام دیام
دیانا:
جونم بگو پانیذ....
پانیذ:
پتو رو زدم کنار و داد زدم تا دخترو نیومدن بلند شو میخام یچی بهت بگمم....
دیانا:
مثل گوساله پریدم و ادامه دادم به به من که
راز نگه دارررررر
پانیذ:
محکم زدم رو سونش و ادامه دادم اره جان خودت تو یکی خیلی راز نگه داری اخه دختر تو دهن تو نخود اب نمیخوره بعد اونقت من به تو راز بگم.....
دیانا:
پوکر نگاش کردم و ادامه دادم خب بنال ببینم چی میگی.......
پانیذ:
این حرفی که میخام بزنم هیچکس نباید بفهمه حتی خوده مهدیس باشه؟
دیانا:
پس موضوع مهدیسه بگو.....
پانیذ:
خب ببین من امروز که از کلاس یعنی از دفتر اومدیم بیرون گوشیم تو کلاس جامونده بود منم رفتم گوشیمو از تو کلاس بردارم
دیانا:
خببببب بگو دیه دختر
حواسم نبود نذاشته بودم
ارسلان:
با تما قدرت گاز میدادم بطرب خونه حتی نزدیک بود چند بارییی تصادف کنم بلاییی سرم بیاددد تو راه هی میکوبیدم به فرمون و فش میدادم:
اخ بابا اخ بابا ابروم رو بردی من باید اینا از که دختر که میونم باهاش خوب نیست بشنوم دستی به گردنم کشیدم و اهنگی پلی کردم ........
____۳مین بعد____
ارسلان:
جلوی خونه ایستادم اما نمیدونم چرا پشیمون شدم برم داخل ناراحت بودم بغض داشتم تصمیم گرفتم برم بام تنها جاییی بود که میتونست ارومم کنهه از راپله خوکه اومدم پایین درو ماشینو باز کردم سوار ماشین شدم و راه افتادم به طرففف بام..
_____________
دیانا:
بطرف اتاق دخترا رفتم درو باز کردم اهسته به طرف تخت رفتم و روش ولو شدم که ....
پانیذ:
دیام دیام
دیانا:
جونم بگو پانیذ....
پانیذ:
پتو رو زدم کنار و داد زدم تا دخترو نیومدن بلند شو میخام یچی بهت بگمم....
دیانا:
مثل گوساله پریدم و ادامه دادم به به من که
راز نگه دارررررر
پانیذ:
محکم زدم رو سونش و ادامه دادم اره جان خودت تو یکی خیلی راز نگه داری اخه دختر تو دهن تو نخود اب نمیخوره بعد اونقت من به تو راز بگم.....
دیانا:
پوکر نگاش کردم و ادامه دادم خب بنال ببینم چی میگی.......
پانیذ:
این حرفی که میخام بزنم هیچکس نباید بفهمه حتی خوده مهدیس باشه؟
دیانا:
پس موضوع مهدیسه بگو.....
پانیذ:
خب ببین من امروز که از کلاس یعنی از دفتر اومدیم بیرون گوشیم تو کلاس جامونده بود منم رفتم گوشیمو از تو کلاس بردارم
دیانا:
خببببب بگو دیه دختر
حواسم نبود نذاشته بودم
۵.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.