P13
ا.ت همه چیو برای هیونجین و فلیکس تعریف میکنه
_: آخی خیالم راحت شد
+: راستی پدر گفت که برای ما یه خونه گرفته
_: ولی نمیخوام یونگ بوک رو تنها بزارم
+: منم همینطور پس شاید بهتر باشه که تا وقتی پدر و مادر نیومدن همینجا بمونیم
÷: راستش شاید رفتم خونه هانول تا باهاش یکم وقت بگذرونم
+: پس مشکلی نداری؟
÷: نه اوکیه
+: دیگه تبدیل به یک برادر بالغ شدی
÷: ریدی به حالم
_: بسه دیگه
+: من نمیدونم باید چیکار کنم راستش یکم استرس گرفتم و نگرانم.
-: نگران نباش بیبی من کنارتم[بغلش میکنه]
÷: منم بغل میخوام😪
+: حسود
-:من برم وسایلمو جمع کنم
+: منم میام
خب وسایلشونو جمع میکنن و میرن البته بعد گریه های فلیکس😁
-: خب الان من با تو تنهایی چیکار کنم ها؟
+: میتونی زندگیتو بکنی
-: مطمعنی؟
+: آره تازه به ذهنت فکر های بد بد نیاد که پریودم
-: عه پس بزار برم کیسه ی آب گرم بیارم برات
(بعد چند مین)
-:آوردم
(پاش میره ی روی یه چیزی روی زمین( من نمیدونم هرچیزی میتونین در نظر بگیرن) و تصادفا خیمه میزنه روی ا.ت )
_: آخی خیالم راحت شد
+: راستی پدر گفت که برای ما یه خونه گرفته
_: ولی نمیخوام یونگ بوک رو تنها بزارم
+: منم همینطور پس شاید بهتر باشه که تا وقتی پدر و مادر نیومدن همینجا بمونیم
÷: راستش شاید رفتم خونه هانول تا باهاش یکم وقت بگذرونم
+: پس مشکلی نداری؟
÷: نه اوکیه
+: دیگه تبدیل به یک برادر بالغ شدی
÷: ریدی به حالم
_: بسه دیگه
+: من نمیدونم باید چیکار کنم راستش یکم استرس گرفتم و نگرانم.
-: نگران نباش بیبی من کنارتم[بغلش میکنه]
÷: منم بغل میخوام😪
+: حسود
-:من برم وسایلمو جمع کنم
+: منم میام
خب وسایلشونو جمع میکنن و میرن البته بعد گریه های فلیکس😁
-: خب الان من با تو تنهایی چیکار کنم ها؟
+: میتونی زندگیتو بکنی
-: مطمعنی؟
+: آره تازه به ذهنت فکر های بد بد نیاد که پریودم
-: عه پس بزار برم کیسه ی آب گرم بیارم برات
(بعد چند مین)
-:آوردم
(پاش میره ی روی یه چیزی روی زمین( من نمیدونم هرچیزی میتونین در نظر بگیرن) و تصادفا خیمه میزنه روی ا.ت )
۴۵۸
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.