فیک تهیونگ (عشق+بی انتها)ادامه p49
هیناه
به ساعت دیواری نگاه کرد و گفت : برای همین این ساعت اومدی با این همه سروصدا
_اره خب حوصلم سر رفته چقدر میخوابیی
دستی به موهاش کشید و گفت : میخوای کاری کنم حوصلت بیاد سره جاش ؟
با خوشحالی سرمو تکون دادم
دستمو گرفت و کشیدم سمت داخل مرحله دوم بغلم کرد و دراز کشید روی تخت..
_هیی این چه کاریه
چشماشو بستو پاهامو بین پاهاش قفل کرد
_بخواب تا برای بعدازظهر انرژی کافی داشته باشی
_اینطوری نمیتونم بخوابم کههه
دستمو طوری چسبونده بودم به خودم تا با بدنش برخورد نکنه معذب بودم.
یه دستش دورم بود اون با اون یکیم دستامو گرفت چسبوند به سینشو گفت:حالا میتونی
تا خواستم شاکی بودنمو اعلام کنم گفت : اعتراض نداریم موش کوچولو آروم بگیر یکم استراحت کنیم
خب همچینم ناراضی نبودم،اروم بی حرکت تو بغلش بودمو زل زده بودم بهش ، لبخنده محوی زد،بالاخره چشمامو بستم و قصده خواب کردم،اینقدر خواب شیرینی بود که نمیخواستم بیدار بشم اما...
_هیناه؟ بیدار شو
_فقط یه کوچولو
_تو همونی نبودی که ساعت شیش سره حال اومدی اینجا ؟!
چشمام هنوز بسته بود با پررویی کامل گفتم: نه من نبودم
به ساعت دیواری نگاه کرد و گفت : برای همین این ساعت اومدی با این همه سروصدا
_اره خب حوصلم سر رفته چقدر میخوابیی
دستی به موهاش کشید و گفت : میخوای کاری کنم حوصلت بیاد سره جاش ؟
با خوشحالی سرمو تکون دادم
دستمو گرفت و کشیدم سمت داخل مرحله دوم بغلم کرد و دراز کشید روی تخت..
_هیی این چه کاریه
چشماشو بستو پاهامو بین پاهاش قفل کرد
_بخواب تا برای بعدازظهر انرژی کافی داشته باشی
_اینطوری نمیتونم بخوابم کههه
دستمو طوری چسبونده بودم به خودم تا با بدنش برخورد نکنه معذب بودم.
یه دستش دورم بود اون با اون یکیم دستامو گرفت چسبوند به سینشو گفت:حالا میتونی
تا خواستم شاکی بودنمو اعلام کنم گفت : اعتراض نداریم موش کوچولو آروم بگیر یکم استراحت کنیم
خب همچینم ناراضی نبودم،اروم بی حرکت تو بغلش بودمو زل زده بودم بهش ، لبخنده محوی زد،بالاخره چشمامو بستم و قصده خواب کردم،اینقدر خواب شیرینی بود که نمیخواستم بیدار بشم اما...
_هیناه؟ بیدار شو
_فقط یه کوچولو
_تو همونی نبودی که ساعت شیش سره حال اومدی اینجا ؟!
چشمام هنوز بسته بود با پررویی کامل گفتم: نه من نبودم
۱۰.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.