یک شب ماندگاری در پاریس پارت ۴
ویوی پانیز
وقتی هوا پیما بلند شد ما دیگه جیغ نزدیم داشتیم بیرونو میدیدیم خیلی حس باحالی داشت یه حس بد هم داشتیم آخه بدون اجازه و بدون اینکه به پدر و مادرمون بگیم
فقط من یادم بود و بعد ملیسا رو صدا زدم
پانیز:ملی
ملیسا:در حال گفت گو با لینا هستم🤣
پانیز:ملییییییی
ملیسا:اوکی چی میگی
پانیز : به ننه و آقامون نگفتیم داریم میریم خارج از کشور
ملیسا:نگو
پانیز:تو این موقیعت مسخره بازی درنیار ای خدااااااااا من دست چه کسی گیر افتادم 😫😫😫😫😫😫😫😫
ملیسا و لینا:😂😂😂🤣🤣🤣🤣
پانیز:چیش خنده داره
لینا:هیچی😐
ویوی لینا
خوب بزارید من بقیه حرف هایی که باید زده شه رو بزنم ملیسا و پانیز کل سفر درحال دعوا بودن. حالا پدر و مادرمون ندونن فوقش در نبودمون نفس میکشن😂😂😂
والا
ویوی ۵ ساعت بعد
لینا :بلند شید رسیدیم
پانیز:هاااا رسیدیم وای من خیلی ذوق دارم
ملیسا:تو ذوی نداریم ذوق خالس و سمی داری
لینا :ترو خدا باز شروع نکنید
پانیز:اوک
((((خوب بچه بزارید یک چیزو بهتون بگم ملیسا وپانیز باهم دختر عمو هستن و پانیز و لینا باهم دختر خاله هستن و. الان این سه بهترین دوستای همن 😅یادم رفته بود بگم)**)))*
وقتی هوا پیما بلند شد ما دیگه جیغ نزدیم داشتیم بیرونو میدیدیم خیلی حس باحالی داشت یه حس بد هم داشتیم آخه بدون اجازه و بدون اینکه به پدر و مادرمون بگیم
فقط من یادم بود و بعد ملیسا رو صدا زدم
پانیز:ملی
ملیسا:در حال گفت گو با لینا هستم🤣
پانیز:ملییییییی
ملیسا:اوکی چی میگی
پانیز : به ننه و آقامون نگفتیم داریم میریم خارج از کشور
ملیسا:نگو
پانیز:تو این موقیعت مسخره بازی درنیار ای خدااااااااا من دست چه کسی گیر افتادم 😫😫😫😫😫😫😫😫
ملیسا و لینا:😂😂😂🤣🤣🤣🤣
پانیز:چیش خنده داره
لینا:هیچی😐
ویوی لینا
خوب بزارید من بقیه حرف هایی که باید زده شه رو بزنم ملیسا و پانیز کل سفر درحال دعوا بودن. حالا پدر و مادرمون ندونن فوقش در نبودمون نفس میکشن😂😂😂
والا
ویوی ۵ ساعت بعد
لینا :بلند شید رسیدیم
پانیز:هاااا رسیدیم وای من خیلی ذوق دارم
ملیسا:تو ذوی نداریم ذوق خالس و سمی داری
لینا :ترو خدا باز شروع نکنید
پانیز:اوک
((((خوب بچه بزارید یک چیزو بهتون بگم ملیسا وپانیز باهم دختر عمو هستن و پانیز و لینا باهم دختر خاله هستن و. الان این سه بهترین دوستای همن 😅یادم رفته بود بگم)**)))*
۲.۶k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.