Part[11]
Part[11]
میز خالی بود،یکی از گارسون ها سمتشون اومد و گفت:چیزی میل دارین؟
_نوشیدنی بدون الکل داری؟
@بله اقا
_ی بطری برام بیار.
@حتما، اقای ویکتور و برایان چیزی نمیخوان؟
+ن
=ن مچکرم.
و بعد ب سمت عمارت برگشت.
یونگی اخرین سیگارش رو بیرون کشید و روشنش کرد و لای لب هاش نگه داشت.
و منتظر موند ک بحثی اغاز بشه.
هوسوک سیگارش رو ار لای لبهاش بیرون کشید، لای لبهای خودش گذاشت.
مین هو پوز خندی زد،هوسوک خوب می دونست چطوری یونگی رو اروم کنه.
یونگی ساکت شد اما بعد کمی مکث گفت:خوب بلدی رامم کنی هوسوک.
هوسوک سیگار رو لای انگشتش گرفت:من ب این کار معرفم مستر.
و بعد پوزخندی زد.
یونگی لبخند زد و گفت:ممنون ک تو هر شرایطی پیشمی.
مین هو اخم کردو گفت:گونم بهتر باشه شماها.....حتی کوچک ترین ارزشی برای هیچ کدومتون ندارم.
از اولم معلوم نبود چرا وارد این باند فـ*ـاکی شدم.
سیگارش رو دراورد و روشنش کرد و لای لب هاش گذاشت...
دود خارج شده از دهنش ب حدی زیاد بود ک صورتش رو پوشونده بود.
یونگی با لحن خالی از حس گفت:چرا اینطور فکر میکنی؟
چرا فکر میکنی ارزشی برات قائل نیستم؟
هوسوک اضافه کرد:ما تورم دوست داریم،چرا انقدر بدبینی؟
مین هو بغض کرده بود،جواب داد:شماها حتی براتون مهم نیست من کی میرم کی میام کجا میرم...
اما وقتی مستر نیست،برایان عصبی میشه.
و اگ برایان نباشه،مستر عصبی میشه.
اما وقتی ویکتور نباشه هیچکس ب کتفشم نیست.
همیشه همدم همین،اما هیچکس براش مهم نیست من اصلا زندم؟
اصلا میدونی چی تا حالا فکر کردی منم احساس دارم؟
فریاد زد:گارسون برای من ی سوجو بیار!
چشماش از اشک برق میزد.
#مینیونگی
#جانگهوسوک
#قانونسیاهمسترمین
میز خالی بود،یکی از گارسون ها سمتشون اومد و گفت:چیزی میل دارین؟
_نوشیدنی بدون الکل داری؟
@بله اقا
_ی بطری برام بیار.
@حتما، اقای ویکتور و برایان چیزی نمیخوان؟
+ن
=ن مچکرم.
و بعد ب سمت عمارت برگشت.
یونگی اخرین سیگارش رو بیرون کشید و روشنش کرد و لای لب هاش نگه داشت.
و منتظر موند ک بحثی اغاز بشه.
هوسوک سیگارش رو ار لای لبهاش بیرون کشید، لای لبهای خودش گذاشت.
مین هو پوز خندی زد،هوسوک خوب می دونست چطوری یونگی رو اروم کنه.
یونگی ساکت شد اما بعد کمی مکث گفت:خوب بلدی رامم کنی هوسوک.
هوسوک سیگار رو لای انگشتش گرفت:من ب این کار معرفم مستر.
و بعد پوزخندی زد.
یونگی لبخند زد و گفت:ممنون ک تو هر شرایطی پیشمی.
مین هو اخم کردو گفت:گونم بهتر باشه شماها.....حتی کوچک ترین ارزشی برای هیچ کدومتون ندارم.
از اولم معلوم نبود چرا وارد این باند فـ*ـاکی شدم.
سیگارش رو دراورد و روشنش کرد و لای لب هاش گذاشت...
دود خارج شده از دهنش ب حدی زیاد بود ک صورتش رو پوشونده بود.
یونگی با لحن خالی از حس گفت:چرا اینطور فکر میکنی؟
چرا فکر میکنی ارزشی برات قائل نیستم؟
هوسوک اضافه کرد:ما تورم دوست داریم،چرا انقدر بدبینی؟
مین هو بغض کرده بود،جواب داد:شماها حتی براتون مهم نیست من کی میرم کی میام کجا میرم...
اما وقتی مستر نیست،برایان عصبی میشه.
و اگ برایان نباشه،مستر عصبی میشه.
اما وقتی ویکتور نباشه هیچکس ب کتفشم نیست.
همیشه همدم همین،اما هیچکس براش مهم نیست من اصلا زندم؟
اصلا میدونی چی تا حالا فکر کردی منم احساس دارم؟
فریاد زد:گارسون برای من ی سوجو بیار!
چشماش از اشک برق میزد.
#مینیونگی
#جانگهوسوک
#قانونسیاهمسترمین
۲.۶k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.