پارت 6
ویو سوفی
ساعت شیش بود
لباس کارمو پوشیدم و به سمت میز ها
رفتم
سفارش همه و گرفتم و بهشون بردم
برام عادی شده بود که
کسی ازم درخواست رابطه بخواد
چون همه از بدنم خوششون
میومد
ولی من هر بار از زیرش در میرفتم
من یه ادم دیگه شدم
کسی شدم که دیگه من و نشناسن
استایلم و عوض کردم
همیشه صورتمو آرایش میکنم
که کسی قیافم و نشناسه
از هرچی تو گذشتم
بود بدم میاد
نمیخوام بدونم چه بلایی سرم اومده
چقد تحقیر شدم جلو خانوادم
بعد از این که حامله شدم من و از خونه انداختن بیرون
ولی اون من و برد پیش خودش
فکر میکردم با بقیه فرق میکنه ولی وقتی بچش به دنیا اومد ترکم کرد
حتی نزاشت بچمو ببینم
اون و ازم گرفت
بعدش نه خونه ای داشتم
نه خانواده ای
مجبور شدم برم تو جاهای مختلف بار
کافه، خونه های این و اون
حتی آمارش از دستم در رفته
من تو بار وقتی همه رفتن میخوابم و صبح هم باید بزنم بیرون از اینجا
تقریبا میتونم بگم خونه ای ندارم
هر دفعه مرد های مختلف
از رئیسم میخوان
من و بهشون بده ولی درخواست من این بوده که هیچ وقت نزاره من دست مردی بیوفتم
ویو تهیونگ
یه استایل دارک زدم
دال هم آماده بود
ما همیشه باهم میرفتیم بار
زنگ زدم به جونگ کوک
جونگ کوک: سلام داداش
_سلام کجایین؟
جونگ کوک: ما رسیدیم همه هستن الان برات لوکیشن میفرستم
_اوکی
جونگ کوک آدرس و فرستاد
راه افتادیم سمت بار
بعد چند دقیقه رسیدیم
جای خوشگلی بود
بچه ها فک میکردن من اگه بیام اینجا با کسی آشنا میشم
برا همین اومدیم
پیاده شدیم
و.....
ساعت شیش بود
لباس کارمو پوشیدم و به سمت میز ها
رفتم
سفارش همه و گرفتم و بهشون بردم
برام عادی شده بود که
کسی ازم درخواست رابطه بخواد
چون همه از بدنم خوششون
میومد
ولی من هر بار از زیرش در میرفتم
من یه ادم دیگه شدم
کسی شدم که دیگه من و نشناسن
استایلم و عوض کردم
همیشه صورتمو آرایش میکنم
که کسی قیافم و نشناسه
از هرچی تو گذشتم
بود بدم میاد
نمیخوام بدونم چه بلایی سرم اومده
چقد تحقیر شدم جلو خانوادم
بعد از این که حامله شدم من و از خونه انداختن بیرون
ولی اون من و برد پیش خودش
فکر میکردم با بقیه فرق میکنه ولی وقتی بچش به دنیا اومد ترکم کرد
حتی نزاشت بچمو ببینم
اون و ازم گرفت
بعدش نه خونه ای داشتم
نه خانواده ای
مجبور شدم برم تو جاهای مختلف بار
کافه، خونه های این و اون
حتی آمارش از دستم در رفته
من تو بار وقتی همه رفتن میخوابم و صبح هم باید بزنم بیرون از اینجا
تقریبا میتونم بگم خونه ای ندارم
هر دفعه مرد های مختلف
از رئیسم میخوان
من و بهشون بده ولی درخواست من این بوده که هیچ وقت نزاره من دست مردی بیوفتم
ویو تهیونگ
یه استایل دارک زدم
دال هم آماده بود
ما همیشه باهم میرفتیم بار
زنگ زدم به جونگ کوک
جونگ کوک: سلام داداش
_سلام کجایین؟
جونگ کوک: ما رسیدیم همه هستن الان برات لوکیشن میفرستم
_اوکی
جونگ کوک آدرس و فرستاد
راه افتادیم سمت بار
بعد چند دقیقه رسیدیم
جای خوشگلی بود
بچه ها فک میکردن من اگه بیام اینجا با کسی آشنا میشم
برا همین اومدیم
پیاده شدیم
و.....
۳.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.