part16
part16#
جمله های پر از تحقیرش، دلم رو به درد میاورد. ولی
این امتیازی که بهم داده بود هم، حکم زندگی داشت
برام!
تلمبه های اردالن خیلی عمیق و درد آور بود؛ سریع
دستمو دور گردنشحلقه کردم تا پشیمون نشده.
آروم خودمو بلند کردم و دوباره نشستم.
کمی درد داشت ولی در برابر کمر زدن های خودش نور
علی نور بود!
چشم هاشو بسته بود و با یه اخم بزرگ نفس نفس
نفس میزد.
میدونستم از این رابطه راضی نیست؛ برای همین
بیشتر بهش چسبیدم و سعی کردم تند تر رو
مردونگیش جا به جا شم.
درمسخره ترین حالت ممکن رام و مطیعش شده
بودم!
یکم که گذشت برام عادی تر شد و صدای شلپ شلپ
برخورد مردونگیش به بهشتم توی حمام پیچید.
دستشو زیر تخم هاش گذاشت و خمار لب زد:
_ خیس کردی توله! سرمو روی شونه اش گذاشتم و آه آرومی از لبم خارج
شد .
آهی که حسابی به مذاق اردالن شیرین اومد و خودش
کمرم رو گرفت و توی بهشتم تلمبه زد!
این قدر با مردونگیش منو کرد تا باالخره آب داغش رو
توی واژنم احساس کردم.
همینطور که نفس نفس میزد آب دهنشو قورت داد و
گفت:
_ باید اورژانسی بخوری؛ دوبار تاحاال خالی کردم تو
بهشتت.
بی حال سرمو تکون دادم و اون آروم منو از روی
مردونگیش بلند کرد و به تن هردومون شامپو زد.
پاهام میلرزید از شدت سوزش و درد و البته ضعف!
دیشب تا صبح مردونگیش توی بهشتم بود و حسابی
درد داشتم
جمله های پر از تحقیرش، دلم رو به درد میاورد. ولی
این امتیازی که بهم داده بود هم، حکم زندگی داشت
برام!
تلمبه های اردالن خیلی عمیق و درد آور بود؛ سریع
دستمو دور گردنشحلقه کردم تا پشیمون نشده.
آروم خودمو بلند کردم و دوباره نشستم.
کمی درد داشت ولی در برابر کمر زدن های خودش نور
علی نور بود!
چشم هاشو بسته بود و با یه اخم بزرگ نفس نفس
نفس میزد.
میدونستم از این رابطه راضی نیست؛ برای همین
بیشتر بهش چسبیدم و سعی کردم تند تر رو
مردونگیش جا به جا شم.
درمسخره ترین حالت ممکن رام و مطیعش شده
بودم!
یکم که گذشت برام عادی تر شد و صدای شلپ شلپ
برخورد مردونگیش به بهشتم توی حمام پیچید.
دستشو زیر تخم هاش گذاشت و خمار لب زد:
_ خیس کردی توله! سرمو روی شونه اش گذاشتم و آه آرومی از لبم خارج
شد .
آهی که حسابی به مذاق اردالن شیرین اومد و خودش
کمرم رو گرفت و توی بهشتم تلمبه زد!
این قدر با مردونگیش منو کرد تا باالخره آب داغش رو
توی واژنم احساس کردم.
همینطور که نفس نفس میزد آب دهنشو قورت داد و
گفت:
_ باید اورژانسی بخوری؛ دوبار تاحاال خالی کردم تو
بهشتت.
بی حال سرمو تکون دادم و اون آروم منو از روی
مردونگیش بلند کرد و به تن هردومون شامپو زد.
پاهام میلرزید از شدت سوزش و درد و البته ضعف!
دیشب تا صبح مردونگیش توی بهشتم بود و حسابی
درد داشتم
۲.۱k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.