پارت 14

و حرکت کرد به طرف گردن ات بعد از 5 مین زنگ در خورد ات و کوک دست پاچه شده بودن کوک ات رو اورد پایین و درو باز کرد. کوک: اومدید.
بچه: اره(خمار و مست). بچه ها رفتن خوابیدن کوک میخواست بره بخوابه، که با برخورد پوست صاف ات به دست کوک، باعث شد قدم های کوک توقف کنن، ات: دوستت دارم.(و خوابید). کوک شروع کرد به زل زدن ات، و پتورو انداخت روی ات و رفت بالا خوابید.
پرش بک به صبح
ات بیدار شد، دید کسی خونه نیست. بچه ها رفته بودن مدرسه. ات: عاییشش، خواب موندم گوه توش.
ات اومدجلوی آینه که آماده شه برای مدرسه، و با یه صحنه ای مواجع شد، گردنشو دید کبود شده بود. ات: چه اتفاقی افتاده. و صحنه دیشب رو یادت اومد، و با بهم زدن موهاش فحش میداد: وای، ات چیکار کردی تو. اماده شد و به مدرسه رفت.
ویو ات
رسیدم مدرسه، و با سرعت وارد کلاس شدم. ات با نفس نفس گفت: ببخشید خواب موندم. معلم: پس بیرون وایسا. ات: ولی.... باشه، چشمام به کوک افتاد، ولی نادیدم گرفت.
ات جلودر وایساده بود که زنگ خورد، اومد تو کلاس به بچه سلام داد، کوک رفت بیرون، ات کیفش رو گذاشت....