رمان عشق یا خانواده پارت 1
"ویو ا/ت "
صبح با آلارم گوشیم از خواب پا شدم ساعت ۶:۳۰ مین صبح بود .باید میرفتم مدرسه
ا/ت :توف تو این زندگی ( چقدر منه🤣)آخه کدوم آدمی صبح به این زودی پا میشه
آماده شدم و راه افتادم قرار بود با دوستم یعنی میری بریم مدرسه توی راه میری فقط راجب به پسر جدیدی که قراره بیاد مدرسه حرف میزد کا آخرش خسته شدم و گفتم :
ا/ت: وای میری
میری:چته ؟
ا/ت : کم راجب به اون پسره حرف بزن یعنی چقدر جذابه آخه ؟
میری : وای ا/ت نمی دونی که چقدر جذابه
ا/ت: خب من چیکار کنم !؟
میری :اینو میگم که کمکم کنی مخشو بزنم
ا/ت:وات فاز؟ باشه بابا کمکت میکنم
میری:آخجون !! حالا بیا بریم تا دیر نکردیم
من و میری وقتی رسیدیم کلاس کل اکیپمون اونجا بودن باهم داشتم حرف میزدیم که معلم اومد
معلم : بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم لطفا بیا داخل
که پسره وارد کلاس شد
معلم: لطفا خودت رو معرفی کن
ادامه دارد
صبح با آلارم گوشیم از خواب پا شدم ساعت ۶:۳۰ مین صبح بود .باید میرفتم مدرسه
ا/ت :توف تو این زندگی ( چقدر منه🤣)آخه کدوم آدمی صبح به این زودی پا میشه
آماده شدم و راه افتادم قرار بود با دوستم یعنی میری بریم مدرسه توی راه میری فقط راجب به پسر جدیدی که قراره بیاد مدرسه حرف میزد کا آخرش خسته شدم و گفتم :
ا/ت: وای میری
میری:چته ؟
ا/ت : کم راجب به اون پسره حرف بزن یعنی چقدر جذابه آخه ؟
میری : وای ا/ت نمی دونی که چقدر جذابه
ا/ت: خب من چیکار کنم !؟
میری :اینو میگم که کمکم کنی مخشو بزنم
ا/ت:وات فاز؟ باشه بابا کمکت میکنم
میری:آخجون !! حالا بیا بریم تا دیر نکردیم
من و میری وقتی رسیدیم کلاس کل اکیپمون اونجا بودن باهم داشتم حرف میزدیم که معلم اومد
معلم : بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم لطفا بیا داخل
که پسره وارد کلاس شد
معلم: لطفا خودت رو معرفی کن
ادامه دارد
۱۲.۴k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.