پارت ۳۲
سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم و آروم گریه میکردم که چونمو با دستش آورد بالا و دوباره گفت»با توام فک کنم اون لباسم از عمد ریملی کردی اره؟!
گفتم»نه کوک بخدا عمدی نبود
محکم چونمو ول کرد و بعد سرشو با دستاش گرفت و گفت»هیچی نگو خب شاید به تنبیهت اضافه نشد
دیگه از ترسش ساکت شدم و فقط آروم گریه میکردم تا خونه همین که رسیدیم دستمو گرفت و از ماشین پیادم کرد و بردم سمت زیر زمینی که همیشه رقیباش و دشمنانش رو اونجا میبرد و شکنجشون میکرد نه نه این کارو نمیکنه کوک منو دوست داره بعد در زیر زمینو بازکرد و منو محکم پرت کرد داخلش که باعث شد دستم زخم بشه ولی کوک اصلا براش مهم نبود
کوک ویو:
سمت نازک ترین شلاق ها رفتم و شروع کردم به زدنش اینقدر درد داشت که همش جیغ داد میزد رفتم و از کمد چسپ آوردم و زدم روی دهنش و دوباره شروع کردم به زدنش
۱ ساعت بعد......
از ساعت نیم ......
۲ ساعت......
بلاخره هم من هم اون هر دو خسته شدیم ولش کردم و دستاشو باز کردم و رفتم رو مبلی که اونجا بود نشستم و شیشه مشروبمو دستم گرفتم کمی ازش نوشیدم
ات ویو:
هیچ وقت فک نمیکردم همچین کاری باهام بکنه وحشی اشغال اینقدر درد داشتم که نمیتونستم حتی دیگه چشامو باز نگه دارم همه جام زخمی بود و خون میومد که دیگه چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم....
گفتم»نه کوک بخدا عمدی نبود
محکم چونمو ول کرد و بعد سرشو با دستاش گرفت و گفت»هیچی نگو خب شاید به تنبیهت اضافه نشد
دیگه از ترسش ساکت شدم و فقط آروم گریه میکردم تا خونه همین که رسیدیم دستمو گرفت و از ماشین پیادم کرد و بردم سمت زیر زمینی که همیشه رقیباش و دشمنانش رو اونجا میبرد و شکنجشون میکرد نه نه این کارو نمیکنه کوک منو دوست داره بعد در زیر زمینو بازکرد و منو محکم پرت کرد داخلش که باعث شد دستم زخم بشه ولی کوک اصلا براش مهم نبود
کوک ویو:
سمت نازک ترین شلاق ها رفتم و شروع کردم به زدنش اینقدر درد داشت که همش جیغ داد میزد رفتم و از کمد چسپ آوردم و زدم روی دهنش و دوباره شروع کردم به زدنش
۱ ساعت بعد......
از ساعت نیم ......
۲ ساعت......
بلاخره هم من هم اون هر دو خسته شدیم ولش کردم و دستاشو باز کردم و رفتم رو مبلی که اونجا بود نشستم و شیشه مشروبمو دستم گرفتم کمی ازش نوشیدم
ات ویو:
هیچ وقت فک نمیکردم همچین کاری باهام بکنه وحشی اشغال اینقدر درد داشتم که نمیتونستم حتی دیگه چشامو باز نگه دارم همه جام زخمی بود و خون میومد که دیگه چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم....
۴۹.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.