قلب من ( پارت پنجم )
قلب من ( پارت پنجم )
* ویو ا/ت *
* پنجشنبه *
از خواب بیدار شدم.....با دستام چشمام رو مالیدم و خمیازه ای کشیدم....قوصی به کمرم دادم و از رو تخت بلند شدم....رفتم نزدیک در اتاقم که بسته بود.....صدای.....یه مردی که انگار آشنا بود میومد!
عجیبه....نکنه که.....واییییییییییی......یسسسسسس!!!
در اتاق و محکم باز کردم.....!
ا/ت : عمووووووووو......! ( ذوق سگی )
ع/ا : خدای بزرگ.....ا/ت! جقدر بزرگ شدی دختر!
ا/ت : خیلی دلم براتون تنگ شده بود!
ع/ا : منم همینطور عزیزم!
ا/ت : کی اومدی؟
ع/ا : خب....فکر کنم....دیشب!
ا/ت : دیشب؟....مگه شما نگفتید که تا یک ماهه دیگه نمیاید؟!
ع/ا : چرا ولی....کارم زود تر تو آمریکا تموم شد!
ا/ت : پس که اینطور.....
* چند ساعت بعد *
* ویو کوک *
تو شرکت پدرم بودم، خیلی کسل کننده بود!
همش فکرم درگیر ا/ت بود!
نمیدونم چرا......انگار دلم براش تنگ شده بود.....نه....خدای منننن!
چی دارم میگم!؟؟؟؟
ولش کن....به کارام برسم بهتره!
برگه هارو داشتم امضاع میکردم مال کار پدرم بود.....
یهو صدای زنگ گوشیم رو شنیدم، رفتم گوشیو برداشتم و رفتم حیاط شرکت تا ببینم کیه.
دیدم شوگاعه.
جواب دادم.
کوک : الو....شوگا!
شوگا : سلام،میگم امشب وقتت ازاده؟
کوک : هومممم.....نمیدونم، چطور مگه؟
شوگا : راستش با تهیونگ و جیمین داریم میریم بار امشب! میای؟
کوک : خب....بهش فک میکنم....
شوگا : اوکی.....فعلا.
کوک : فعلا ( قط کرد )
بار؟ برم یا نه؟!
* ویو ا/ت *
* شب*
دخترا پیام داده بودن بهم که بریم بار....یه چند ماهی میشد که نرفته بودم پارتی و اینا، شاید موقعیت خوبیه!
از پدر و مادرم که اجازه گرفتم سریع رفتم لباس پوشیدم ( اسلاید دوم، میدونم بد کیفیته 🗿💔، اسلاید های بعدی هم مال مینگ جو و الونا هس)
و موهامو شونه کردم و ارایش گرانچ کردم و کفشام هم پام کردم و عطری زدم و کیفم برداشتم و رفتم.
ا/ت : مینهووووو.....گراززززز!
مینهو : وایییی....سرمو خوردی چته باز؟!
ا/ت : یااا....بیشورررر!
مینهو : زرتو بزن دیگع.
ا/ت : میگم داداشییییئیی.....منو میرسونی بارررررر؟!!! ( کیوت )
مینهو : تو تا چند دقیقه پیش داشتی منو میگاییدی الان که چیزی میخوای انقد خودتو چص کردی؟
ا/ت : تروخداااا......!
مینهو : هوففف....اوک الان ماشین رو از پارکینگ میارم!
ا/ت : یسسسس....مرسی!
مینهو منو تا بار رسوند و دنبال دخترا میگشتم که یهو یکی چشمام رو گرفت!
ا/ت : اوممممم......مینگ جو تویییییی؟! ( خنده )
مینگ جو : آره....خودمم!
ا/ت : خیلی خب بیاین بریم داخل...
با الونا و مینگ جو رفتیم داخل بار، همه جا بوی مشروب و سیگار میداد و مردایی که داشتن لبای دخترایه هرزه رو میکنند!🗿
رفتیم پشت یه میز و من اول همه جارو نگاه میکردم، یهو چشمم به اون دختره اسکول خورد جسیکاااااا!!
هعی.....
شرطا پارت بعد :
لایک : ۱۴
کامنت : ۲
هعیییی تررررر💔🗿✨️
* ویو ا/ت *
* پنجشنبه *
از خواب بیدار شدم.....با دستام چشمام رو مالیدم و خمیازه ای کشیدم....قوصی به کمرم دادم و از رو تخت بلند شدم....رفتم نزدیک در اتاقم که بسته بود.....صدای.....یه مردی که انگار آشنا بود میومد!
عجیبه....نکنه که.....واییییییییییی......یسسسسسس!!!
در اتاق و محکم باز کردم.....!
ا/ت : عمووووووووو......! ( ذوق سگی )
ع/ا : خدای بزرگ.....ا/ت! جقدر بزرگ شدی دختر!
ا/ت : خیلی دلم براتون تنگ شده بود!
ع/ا : منم همینطور عزیزم!
ا/ت : کی اومدی؟
ع/ا : خب....فکر کنم....دیشب!
ا/ت : دیشب؟....مگه شما نگفتید که تا یک ماهه دیگه نمیاید؟!
ع/ا : چرا ولی....کارم زود تر تو آمریکا تموم شد!
ا/ت : پس که اینطور.....
* چند ساعت بعد *
* ویو کوک *
تو شرکت پدرم بودم، خیلی کسل کننده بود!
همش فکرم درگیر ا/ت بود!
نمیدونم چرا......انگار دلم براش تنگ شده بود.....نه....خدای منننن!
چی دارم میگم!؟؟؟؟
ولش کن....به کارام برسم بهتره!
برگه هارو داشتم امضاع میکردم مال کار پدرم بود.....
یهو صدای زنگ گوشیم رو شنیدم، رفتم گوشیو برداشتم و رفتم حیاط شرکت تا ببینم کیه.
دیدم شوگاعه.
جواب دادم.
کوک : الو....شوگا!
شوگا : سلام،میگم امشب وقتت ازاده؟
کوک : هومممم.....نمیدونم، چطور مگه؟
شوگا : راستش با تهیونگ و جیمین داریم میریم بار امشب! میای؟
کوک : خب....بهش فک میکنم....
شوگا : اوکی.....فعلا.
کوک : فعلا ( قط کرد )
بار؟ برم یا نه؟!
* ویو ا/ت *
* شب*
دخترا پیام داده بودن بهم که بریم بار....یه چند ماهی میشد که نرفته بودم پارتی و اینا، شاید موقعیت خوبیه!
از پدر و مادرم که اجازه گرفتم سریع رفتم لباس پوشیدم ( اسلاید دوم، میدونم بد کیفیته 🗿💔، اسلاید های بعدی هم مال مینگ جو و الونا هس)
و موهامو شونه کردم و ارایش گرانچ کردم و کفشام هم پام کردم و عطری زدم و کیفم برداشتم و رفتم.
ا/ت : مینهووووو.....گراززززز!
مینهو : وایییی....سرمو خوردی چته باز؟!
ا/ت : یااا....بیشورررر!
مینهو : زرتو بزن دیگع.
ا/ت : میگم داداشییییئیی.....منو میرسونی بارررررر؟!!! ( کیوت )
مینهو : تو تا چند دقیقه پیش داشتی منو میگاییدی الان که چیزی میخوای انقد خودتو چص کردی؟
ا/ت : تروخداااا......!
مینهو : هوففف....اوک الان ماشین رو از پارکینگ میارم!
ا/ت : یسسسس....مرسی!
مینهو منو تا بار رسوند و دنبال دخترا میگشتم که یهو یکی چشمام رو گرفت!
ا/ت : اوممممم......مینگ جو تویییییی؟! ( خنده )
مینگ جو : آره....خودمم!
ا/ت : خیلی خب بیاین بریم داخل...
با الونا و مینگ جو رفتیم داخل بار، همه جا بوی مشروب و سیگار میداد و مردایی که داشتن لبای دخترایه هرزه رو میکنند!🗿
رفتیم پشت یه میز و من اول همه جارو نگاه میکردم، یهو چشمم به اون دختره اسکول خورد جسیکاااااا!!
هعی.....
شرطا پارت بعد :
لایک : ۱۴
کامنت : ۲
هعیییی تررررر💔🗿✨️
۱۵.۱k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.