* * زندگی متفاوت
🐾پارت 12
#paniz
واییی تو خواب داشتم خفه میشدم انگار تریلی روم بود انگار ولم نمیکرد تو اون وضع بخاطر سنگینی خوابم حوصله نداشتم
چشام وا کنم ولی با بدبختی از خواب نازم دست کشیدم هوفف چشام تار میدید
ولی بعد چندمین تونستم خوب چشام وا کنم و با رضا یا همون درخت روبرو شدم واییی خدا این اینجا چیکار میکرد اخه
معلوم نی فازش چیه
ولی از حق نگذریم تو خواب یه ادمه دیگه بود
صورتش مهربون بود موهای مشکیه لختش افتاده بود رو صورتش
سفیدی پوستش
مژه های خوش فرمش
کلا همه چی عالی
دقیقا بر عکس موقع ای که بیداره یه ادمه
تخس و مغرور و بی رحم ولی باز جذابش میکرد
وای من دارم چی میگم دیونه شدما ولی این اینجا چیکار میکرد کسی که به خونه من تشنه بود و به هر فرصتی میخواست ازارم بده الان بغلم کرده بود اونم بدون پیراهنن
دیگه از اون بدتر کلی علامت سوال تو مغزم اومد سوالایی که جوابشونو نداشتم و این میتونست منو به یه ادمه خنگ تبدیل کنه هوففف خدا
نفصم بالا نمیومد و بوی الکل و مشروب خیلی اذیتم میکرد و باعث میشد حالام بهم بخوره منم الرژی داشتم به الکل ها دیگه نمیتونستم
تحمل کنم حالم داشتم بد میشد دل پیچه خیلی بدی گرفته بود و ممکن بود هر چی تو محتویات معدم باشه رو بالا بیارم
نه نه این انگار بلند شدنی نبود
پانیذ:تروخ..دا دست..ت .و.. باز ..ک..ن ح..الم دا..ره بد می..شه مگه اسی..ر گرف...ت..ی
تو شرایط افتضاحی بودم بوی الکلم خیلی داشت بهم فشار میاورد.......
#leoreza
توی خواب بودم انگار کسی تو بغلم ووول میخورد و این اعصاب منو خورد کرده بود اوله صبحی
همزمان بلند شدم و سریع چشام وا کردم
رضا:چتههه چرا هعیییی ووللل میخورییی هاانن
برگشتم سمتش که با پانیذ روبرو شدم که دستش گذاشته بود جلو دهنش و رف تو دستشویی
این دیگه واسه چی اینجا بود سریع رفتم پشت دستشویی چند بار در زدم ولی جواب نداد
رضا:چیشده چرااا اینجوری شدیی وا کن این درو ببینم هوییی با توام پانییذ
از در فاصله گرفتم بعد 5مین خانوم تشریف اوردن
به سمتش هجوم بردم صورتش مث کچ دیوار شده بود
رضا:چته چت شده چرا بالا اوردی چیکار کردی با توامااا چرا حرف نمیزنی هویی انگار کلافه شده بود غرید
پانیذ:واییی شما یه لحظه مهلت میدین من حرف بزنم
رضا:بنال
پانیذ یک دستش گذاشت روکمرش اون یکی دستش گذاشت رو سرش رفت رو کاناپه نشست
رضا:میشه مث ادمم باهامم حرف بزنی
پانیذ:والا من اینو باید از تو بپرسم اومدی تو اتاقم منو جوری بغلم کرده بودی انگار میخواستم خوابم فرار کنم
رضا :اولن اینا چه ربطی داره دومن اینجا عمارت منه هر اتاقی دلم بخواد میخوابم سومن چرا حالت بعد شده چیکار کردی
بقیش تو کامنتا
#paniz
واییی تو خواب داشتم خفه میشدم انگار تریلی روم بود انگار ولم نمیکرد تو اون وضع بخاطر سنگینی خوابم حوصله نداشتم
چشام وا کنم ولی با بدبختی از خواب نازم دست کشیدم هوفف چشام تار میدید
ولی بعد چندمین تونستم خوب چشام وا کنم و با رضا یا همون درخت روبرو شدم واییی خدا این اینجا چیکار میکرد اخه
معلوم نی فازش چیه
ولی از حق نگذریم تو خواب یه ادمه دیگه بود
صورتش مهربون بود موهای مشکیه لختش افتاده بود رو صورتش
سفیدی پوستش
مژه های خوش فرمش
کلا همه چی عالی
دقیقا بر عکس موقع ای که بیداره یه ادمه
تخس و مغرور و بی رحم ولی باز جذابش میکرد
وای من دارم چی میگم دیونه شدما ولی این اینجا چیکار میکرد کسی که به خونه من تشنه بود و به هر فرصتی میخواست ازارم بده الان بغلم کرده بود اونم بدون پیراهنن
دیگه از اون بدتر کلی علامت سوال تو مغزم اومد سوالایی که جوابشونو نداشتم و این میتونست منو به یه ادمه خنگ تبدیل کنه هوففف خدا
نفصم بالا نمیومد و بوی الکل و مشروب خیلی اذیتم میکرد و باعث میشد حالام بهم بخوره منم الرژی داشتم به الکل ها دیگه نمیتونستم
تحمل کنم حالم داشتم بد میشد دل پیچه خیلی بدی گرفته بود و ممکن بود هر چی تو محتویات معدم باشه رو بالا بیارم
نه نه این انگار بلند شدنی نبود
پانیذ:تروخ..دا دست..ت .و.. باز ..ک..ن ح..الم دا..ره بد می..شه مگه اسی..ر گرف...ت..ی
تو شرایط افتضاحی بودم بوی الکلم خیلی داشت بهم فشار میاورد.......
#leoreza
توی خواب بودم انگار کسی تو بغلم ووول میخورد و این اعصاب منو خورد کرده بود اوله صبحی
همزمان بلند شدم و سریع چشام وا کردم
رضا:چتههه چرا هعیییی ووللل میخورییی هاانن
برگشتم سمتش که با پانیذ روبرو شدم که دستش گذاشته بود جلو دهنش و رف تو دستشویی
این دیگه واسه چی اینجا بود سریع رفتم پشت دستشویی چند بار در زدم ولی جواب نداد
رضا:چیشده چرااا اینجوری شدیی وا کن این درو ببینم هوییی با توام پانییذ
از در فاصله گرفتم بعد 5مین خانوم تشریف اوردن
به سمتش هجوم بردم صورتش مث کچ دیوار شده بود
رضا:چته چت شده چرا بالا اوردی چیکار کردی با توامااا چرا حرف نمیزنی هویی انگار کلافه شده بود غرید
پانیذ:واییی شما یه لحظه مهلت میدین من حرف بزنم
رضا:بنال
پانیذ یک دستش گذاشت روکمرش اون یکی دستش گذاشت رو سرش رفت رو کاناپه نشست
رضا:میشه مث ادمم باهامم حرف بزنی
پانیذ:والا من اینو باید از تو بپرسم اومدی تو اتاقم منو جوری بغلم کرده بودی انگار میخواستم خوابم فرار کنم
رضا :اولن اینا چه ربطی داره دومن اینجا عمارت منه هر اتاقی دلم بخواد میخوابم سومن چرا حالت بعد شده چیکار کردی
بقیش تو کامنتا
۱۳.۰k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.