عشق اشتباه 29
کوک : دروغ نگو به من (یکم داد)
ات : فقط دستمو گرفتن
کوک : منکه میدونم فقط همینقدر نیست
ات : دستمو گرفتن و یکیشونم دستشو دور کمرم گذاشت فقط همین
کوک : توام حتما وایسادی نگاهشون کردی
ات : ...
دیدم جواب نمیده به ات نگاه کردم دیدم یکم بغض کرده واسه همین ادامه ندادم و تا خونه ساکت بودم
.
.
.
بعد از نیم ساعت رسیدیم خونه دست اتو گرفتم بردم خونه و انداختمش تو وان و دوشو باز کردم و بدنشو با لباس شستم اولش خیلی دست و پا میزد ولی یکم که گذشت اروم شد بلندش کردم از تو وان گذاشتمش رو میز و با حوله شروع کردم بعد خشک کردنش که دیدم ات بغض کرده
ات : چرا اینجوری میکنی
منو تو که رابطه ای باهم نداریم فقط دو تا دوستیم هیچ حسیم بهم نداریم پس این کارا چیه
کوک : تو نداری
ات : چی
کوک : تو هیچ حسی به من نداری در صورتی که من تمام این مدت عاشقت بودم و مراقبت بودم ولی هیچی نمیگفتم
تو نمیدونی من چقد اذیت میشم وقتی با پسرای دیگه گرم میگیری باهاشون حرف میزنی و منو به چشم یه دوست صمیمی میبینی (داد و بغض)
که یهو کوک اتو بغل کرد
.
.
.
بعد از ده دیقه از هم جدا شدن و به هم زل زدن
ات : کی گفته من بهت حسی ندارم
کوک : چی
که ات دست کوک رو گرفت
ات : من از همون روزی که شروع به سفر کردیم دوست داشتم تا الان و تا همیشه
کوک : جدی ینی من میتونم الان هرکاری بکنم(با لبخند)
اتم به نشانه بله سرشو تکون داد و کوک شروع کرد به بوسیدن ات
لطفا حمایت 🐥🍷
میدونم کم بود ولی درس دارم و این پارت بخاطر چند نفری که زیر پارت قبل گفته بودن بعدی رو بذار گذاشتن 💔🤧
ات : فقط دستمو گرفتن
کوک : منکه میدونم فقط همینقدر نیست
ات : دستمو گرفتن و یکیشونم دستشو دور کمرم گذاشت فقط همین
کوک : توام حتما وایسادی نگاهشون کردی
ات : ...
دیدم جواب نمیده به ات نگاه کردم دیدم یکم بغض کرده واسه همین ادامه ندادم و تا خونه ساکت بودم
.
.
.
بعد از نیم ساعت رسیدیم خونه دست اتو گرفتم بردم خونه و انداختمش تو وان و دوشو باز کردم و بدنشو با لباس شستم اولش خیلی دست و پا میزد ولی یکم که گذشت اروم شد بلندش کردم از تو وان گذاشتمش رو میز و با حوله شروع کردم بعد خشک کردنش که دیدم ات بغض کرده
ات : چرا اینجوری میکنی
منو تو که رابطه ای باهم نداریم فقط دو تا دوستیم هیچ حسیم بهم نداریم پس این کارا چیه
کوک : تو نداری
ات : چی
کوک : تو هیچ حسی به من نداری در صورتی که من تمام این مدت عاشقت بودم و مراقبت بودم ولی هیچی نمیگفتم
تو نمیدونی من چقد اذیت میشم وقتی با پسرای دیگه گرم میگیری باهاشون حرف میزنی و منو به چشم یه دوست صمیمی میبینی (داد و بغض)
که یهو کوک اتو بغل کرد
.
.
.
بعد از ده دیقه از هم جدا شدن و به هم زل زدن
ات : کی گفته من بهت حسی ندارم
کوک : چی
که ات دست کوک رو گرفت
ات : من از همون روزی که شروع به سفر کردیم دوست داشتم تا الان و تا همیشه
کوک : جدی ینی من میتونم الان هرکاری بکنم(با لبخند)
اتم به نشانه بله سرشو تکون داد و کوک شروع کرد به بوسیدن ات
لطفا حمایت 🐥🍷
میدونم کم بود ولی درس دارم و این پارت بخاطر چند نفری که زیر پارت قبل گفته بودن بعدی رو بذار گذاشتن 💔🤧
۴.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.