پارت ۷فصل دوم

پارت ۷فصل دوم

موقع شام شده بود

ات: بکهیون هنوز خوابه؟ چرا بیدار نمیشه؟

کوک: من میرم صداش کنم

ویو داخل اتاق

کوک: بکهیون

بکهیون: خااا پیشش(خورو پف )

کوک: هوی بکهیون

بکهیون: خاااپوف

کوک: هوی جئون پاشو

بکهیون: خااا پوففف

کوک: هوی الدنگ(باداد)

بکهیون: وای چیشد وایی شهاب سنگ اومده الان میمیرم

کوک: پوفف خلو چل پاشو بریم پایین شام حاضره

بکهیون: راست میگی؟؟

کوک: کاستو بیار ماست بگیر خوب آره دیگه(عجب چیزی🤣)

بکهیون: باش اومدم


الورا: این پدرو پسر باهم رفتن پایین نشستن سر میز

بکهیون: اوا سلام عمه ها سلام مامان سلام لوکا سلام شوهر عمه سلام آبجی اسکله


ات: سلامو زهر مار پسره ی لنگ دراز


بکهیون: مامان باز چیه؟؟؟

ات: برای چی مست اومدی خونه؟

بکهیون: مامان بیخیال من جوونم میخوام جوونی کنم

ات: اما نه انقدر

کوک: باشه حالا شاممون رو بخوریم


ات: توهم که هولی فقط بخوری

کوک: خب به هر حال بی صبرانه منتظر قولیم که بهم بعد شام بهم دادی(قیافشو خرگوشی و کیوت کرده)

یجی: چه قولی

بکهیون: معلومه دیگه عمه جون از اون قولا دیگه(نگاه های شیطانی)

کوک: بیخودی نیست بهت میگم الدنگ (کوک دوباره روبه ات کردو گفت)تورو خدا خیلی وقته برام درست نکردی خواهش اتی تو قول دادی

ات: باشه باشه چشم درست میکنم

تهسونگ: چی؟

ات: آقا شیرموز میخواد

سول: وایی کوک انتظار داشتم تو این چند سال از شیرموز زده شی هنوزم دوست داری؟

کوک: اوهوم خیلیی

بورام: حتی بیشتر از مامان

کوک: درسته شیر موز عشق اولمه اما مامانتون قلب منو از شیر موز دزدید و الان مال اونه

بورام: بابا جون کاش همه مردا مثل تو رمانتیک بودن

لوکا: منظورت چیه؟


کوک: خواهر زاده تو چرا جبهه میگیری ؟

لوکا: دایی من جهه نگرفتم که فقط پرسیدم

کوک: امیدوارم همین طور باشه

بعد شام

سول: کوک تهسونگ بیاید بریم اتاق کار کارتون دارم


ویو داخل اتاق


سول: کوک من همه چی رو میدونم

کوک: وات؟ چیو عمه؟

سول: اینکه یکی جرعت کرده با بزرگترین مافیای کره در بیوفته حتی میدونم کیه


کوک:.....