🥰پارت آخر🥰
ات ویو
لباس پوشیدم رفتیم پایین پیش جونگ کوک یه چند دقیقه نگاش کردم خیلی خوشگل شده بود و اون هم به من زل زدی بود
ات :هووو بریم
جونگ کوک: چی ••آها آره بریم
رفتیم رسیدیم به دریا من رو نیمکت نشستم تا جونگ کوک بره بستنی بخره
جونگ کوک: بستنی چه مزه ای میخوری
ات :اممم شکلات تلخ
جونگ کوک : خب باشه من برم بگیرم بیام همینجا بشین از جات هم تکون نخور
ات :باشه
نشسته بودم با گوشیم ور میرفتم که دیدم یه پسر رو بروم وایستاده
ات :چته چرا زل زدی به من
پسره؛ دوست دخترم میشی
ات: نه
پسره :چرا خیلی به هم میام تو به خوشگلی و من به این خوشتیپی
ات :خخخ اعتماد به مریخی هستی واسه خودت
جونگ کوک :خب بیا اینم بستنی
جونگ کوک: شما کی باشی
پسره :خودت کی هستی
جونگ کوک :به تو چه اینجا چیکار داری
پسره: با این خانم زیبا کار دارم به تو ربطی داره
جونگ کوک: ربط داره که به دوست دختر من کاری داری
پسره شاید بتونیم با هم شریک بشیم
جونگ کوک اومد یه مشت زد تو صورت پسره و دست من رو گرفتم و بردتم اونور
ات: امم ببخشید تقصیر من بود
دیدم جونگ کوک با دستش صورتم رو آورد بالا منم که هواسم نبود که با گرمای چیزی رو لبم به خودم اومدم اون•• اون ••داشت من رو میمیبوسید ولی بعد چند ثانیه من هم باهاش هم کاری کردم چند دقیقه بعد از هم جدا شدیم
جونگ کوک: من دوست دارم ات تو چی من رو دوست داری؟
ات: آره دوست دارم
چند سال بعد
اونها دو تا بچه ی گوگولی به دنیا آورن اسم هاشون هم یونا و جیسو بود❤
خب دیگه اونها هم تا آخر عمرشون خوشبخت شدن ❤️🔥
داستان ماهم تموم شد پایاننننننن😊😊
این هم به مناسبت ۱۰۳ تایی شدنمون 🥰🥰😍😍😍😍😍
لباس پوشیدم رفتیم پایین پیش جونگ کوک یه چند دقیقه نگاش کردم خیلی خوشگل شده بود و اون هم به من زل زدی بود
ات :هووو بریم
جونگ کوک: چی ••آها آره بریم
رفتیم رسیدیم به دریا من رو نیمکت نشستم تا جونگ کوک بره بستنی بخره
جونگ کوک: بستنی چه مزه ای میخوری
ات :اممم شکلات تلخ
جونگ کوک : خب باشه من برم بگیرم بیام همینجا بشین از جات هم تکون نخور
ات :باشه
نشسته بودم با گوشیم ور میرفتم که دیدم یه پسر رو بروم وایستاده
ات :چته چرا زل زدی به من
پسره؛ دوست دخترم میشی
ات: نه
پسره :چرا خیلی به هم میام تو به خوشگلی و من به این خوشتیپی
ات :خخخ اعتماد به مریخی هستی واسه خودت
جونگ کوک :خب بیا اینم بستنی
جونگ کوک: شما کی باشی
پسره :خودت کی هستی
جونگ کوک :به تو چه اینجا چیکار داری
پسره: با این خانم زیبا کار دارم به تو ربطی داره
جونگ کوک: ربط داره که به دوست دختر من کاری داری
پسره شاید بتونیم با هم شریک بشیم
جونگ کوک اومد یه مشت زد تو صورت پسره و دست من رو گرفتم و بردتم اونور
ات: امم ببخشید تقصیر من بود
دیدم جونگ کوک با دستش صورتم رو آورد بالا منم که هواسم نبود که با گرمای چیزی رو لبم به خودم اومدم اون•• اون ••داشت من رو میمیبوسید ولی بعد چند ثانیه من هم باهاش هم کاری کردم چند دقیقه بعد از هم جدا شدیم
جونگ کوک: من دوست دارم ات تو چی من رو دوست داری؟
ات: آره دوست دارم
چند سال بعد
اونها دو تا بچه ی گوگولی به دنیا آورن اسم هاشون هم یونا و جیسو بود❤
خب دیگه اونها هم تا آخر عمرشون خوشبخت شدن ❤️🔥
داستان ماهم تموم شد پایاننننننن😊😊
این هم به مناسبت ۱۰۳ تایی شدنمون 🥰🥰😍😍😍😍😍
۸.۱k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.