سناریو
سناریو
✨ درخواستی ✨
.وقتی میرین باهم بازار و تو یه لباسی با ذوق میگی میخوای اما برات نمیخره و تو همونجا میزنی زیر گریه
۶.وقتی میان خاستگاریت😂
نامی
نامی : یا خدا ا/ت نکنه دوباره پ.ر.ی.و.د گریه نکننن زشته خدایا آقا اصلا اینو حساب کن
دست از گریه کردن بر میداریم و میریم بقلش
نامی : زهر مار آبرومو بردی
جین
جین : یا پی دی نیم چه کاریه ... نگا مردم زن دارن ما بچه دو ساله داریم نچ نچ ینی خاااککک من نمیدونم چرا باید زنم تو باشی.......( رپ ورد واید هندسام تقدیم میکند )
دست از گریه کردن بر میداریم و بهش زل میرینی
ا/ت : غلط کردم جین بیا بریم
جین : کوفتک
و میره لباس و برمی داره
جین : این چی داره آخه ها....آقا اینو حساب کن .... هعییی ورشکسته شدم
یونگی
به دورو برش نگاه میکنه میبینی همه دارن نگاش میکنن
یونگی : اِی تف من با این نیستم ها
دستتو میگیره و میبره دوباره داخل مغازه و لباس و بر میداره میده دستت
یونگی: ابرو که چ عرض کنم هر چی داشتم رفت اینو میخرم فقط گریه نکن جون عمت
هوسوک
هوپی : اخی کوچولوم گریه نکن الان برات میخرم میده اون لباسی که میخواستی با چند تا دیگه میخره
جیمین
دستتو میگیره و از بازار میبره بیرون و برات بستنی میخره و کلا همه چی یادت میره و با بستنی خر میشی ( بنده با یه بستنی خر شدم رفتم موهامو پسرونه زدم 😐 )
تهیونگ
آروم جوری که دردت نیاد میکنه به شونت
تهیونگ : یاااااا چته چرا گریه میکنی خیر سرت ۲۵ سال سن داری وای وای اوکی الان برات میخرم
و از اون روز همش بت میگه نازنازی و تو به غلط کردن میوفتی
کوک
با یه دستش مثل گونی سیب زمینی بلندت میکنه و میبره به جای اون لباسه برات کلی خوراکی میخره ( ینی چیزایی میشه منو باش خر کرد و تو این سناریو گفتم 😂🖐️ )
✨ درخواستی ✨
.وقتی میرین باهم بازار و تو یه لباسی با ذوق میگی میخوای اما برات نمیخره و تو همونجا میزنی زیر گریه
۶.وقتی میان خاستگاریت😂
نامی
نامی : یا خدا ا/ت نکنه دوباره پ.ر.ی.و.د گریه نکننن زشته خدایا آقا اصلا اینو حساب کن
دست از گریه کردن بر میداریم و میریم بقلش
نامی : زهر مار آبرومو بردی
جین
جین : یا پی دی نیم چه کاریه ... نگا مردم زن دارن ما بچه دو ساله داریم نچ نچ ینی خاااککک من نمیدونم چرا باید زنم تو باشی.......( رپ ورد واید هندسام تقدیم میکند )
دست از گریه کردن بر میداریم و بهش زل میرینی
ا/ت : غلط کردم جین بیا بریم
جین : کوفتک
و میره لباس و برمی داره
جین : این چی داره آخه ها....آقا اینو حساب کن .... هعییی ورشکسته شدم
یونگی
به دورو برش نگاه میکنه میبینی همه دارن نگاش میکنن
یونگی : اِی تف من با این نیستم ها
دستتو میگیره و میبره دوباره داخل مغازه و لباس و بر میداره میده دستت
یونگی: ابرو که چ عرض کنم هر چی داشتم رفت اینو میخرم فقط گریه نکن جون عمت
هوسوک
هوپی : اخی کوچولوم گریه نکن الان برات میخرم میده اون لباسی که میخواستی با چند تا دیگه میخره
جیمین
دستتو میگیره و از بازار میبره بیرون و برات بستنی میخره و کلا همه چی یادت میره و با بستنی خر میشی ( بنده با یه بستنی خر شدم رفتم موهامو پسرونه زدم 😐 )
تهیونگ
آروم جوری که دردت نیاد میکنه به شونت
تهیونگ : یاااااا چته چرا گریه میکنی خیر سرت ۲۵ سال سن داری وای وای اوکی الان برات میخرم
و از اون روز همش بت میگه نازنازی و تو به غلط کردن میوفتی
کوک
با یه دستش مثل گونی سیب زمینی بلندت میکنه و میبره به جای اون لباسه برات کلی خوراکی میخره ( ینی چیزایی میشه منو باش خر کرد و تو این سناریو گفتم 😂🖐️ )
۶.۳k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.