☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_³²ঔৣ͡ ͜
جونگکوک ویو
یه لباس پوشیدم همون رویه زرده رو پوشیدم روش و رفتم پایین
جونگکوک: سلام
م/ا: سلام
رفت و نشست پیش جیمین
جونگکوک: چیشده
اتم رفت پیش لیندا
ات: چیشده
لیندا: جیمین ازم خواستگاری نمیکنه
جیمین: لیندا میگه باید خواستگاری کنم منم بهش گفتم آخه... بعدش گفت پس منو دوست نداری و قهر کرد
ات: وا قهر نداره که
لیندا: نمی خوام
ات: چطوره امروز بریم بیرون تا حال و هوات عوض شه
لیندا: باشه
+خوب ما دیگه میریم
ب/ا: آره بریم
ات: میموندین واسه شام
م/ک: نه زحمتتون نمیدیم
ات: باشه
جیمین: منو لیندا هم میریم
تهیونگ: بای ماهم میریم
جونگکوک: اوکی
لیندا: من میمونم پیش ات آخه قراره بریم بیرون شب
جیمین: خب شب دوباره میارمت بریم
لیندا: اوفففف..... من خودم میرم ات سب بهت زنگ میزنم
ات: باشه بای
لیندا: بای
جیمین: جدی جدی بدون من رفت(آره)
ات: بله
جونگکوک: من یه فکری دارم
ات: چی
جونگکوک: جیمین امشب از لیندا خواستگاری کن
جیمین: چی امشب
جونگکوک: آره
ا: اووو عروسی داریم
جیمین: اما
جونگکوک: من همه چیز و آماده میکنم
ات: مگه تو می خوای خواستگاری کنی
جونگکوک: نه ولی خب تا اون موقع تو برو حلقه و گل بخر
جیمین: اوکی
جونگکوک: پس شب میبینمت
جیمین: همچنین
و جیمین هم رفت
ات: خب
جونگکوک: خب
ات: من پاستیل میخوام
جونگکوک: ها
ات: نمیدونی پاستیل یعنی چی
جونگکوک: بله
ات: خب من پاستیل میخوام یکی هم نه ۱۰تا
جونگکوک: چیییی اونارو میخوای کجا جا بدی
ات:من که نمیخورم بچت میخواد بخوره
جونگکوک: بچم
ات: حواسم نبود بچمون
جونگکوک: چشم
ات: منم میرم دور باندم
جونگکوک: چیییی(داد)
ات: کوفت درد قلبم رفت مرتیکه(خودتی)
جونگکوک: ببخشید.... اهمممم... نیمشه بری
ات: چرا
جونگکوک:......
☆͜͡part_³²ঔৣ͡ ͜
جونگکوک ویو
یه لباس پوشیدم همون رویه زرده رو پوشیدم روش و رفتم پایین
جونگکوک: سلام
م/ا: سلام
رفت و نشست پیش جیمین
جونگکوک: چیشده
اتم رفت پیش لیندا
ات: چیشده
لیندا: جیمین ازم خواستگاری نمیکنه
جیمین: لیندا میگه باید خواستگاری کنم منم بهش گفتم آخه... بعدش گفت پس منو دوست نداری و قهر کرد
ات: وا قهر نداره که
لیندا: نمی خوام
ات: چطوره امروز بریم بیرون تا حال و هوات عوض شه
لیندا: باشه
+خوب ما دیگه میریم
ب/ا: آره بریم
ات: میموندین واسه شام
م/ک: نه زحمتتون نمیدیم
ات: باشه
جیمین: منو لیندا هم میریم
تهیونگ: بای ماهم میریم
جونگکوک: اوکی
لیندا: من میمونم پیش ات آخه قراره بریم بیرون شب
جیمین: خب شب دوباره میارمت بریم
لیندا: اوفففف..... من خودم میرم ات سب بهت زنگ میزنم
ات: باشه بای
لیندا: بای
جیمین: جدی جدی بدون من رفت(آره)
ات: بله
جونگکوک: من یه فکری دارم
ات: چی
جونگکوک: جیمین امشب از لیندا خواستگاری کن
جیمین: چی امشب
جونگکوک: آره
ا: اووو عروسی داریم
جیمین: اما
جونگکوک: من همه چیز و آماده میکنم
ات: مگه تو می خوای خواستگاری کنی
جونگکوک: نه ولی خب تا اون موقع تو برو حلقه و گل بخر
جیمین: اوکی
جونگکوک: پس شب میبینمت
جیمین: همچنین
و جیمین هم رفت
ات: خب
جونگکوک: خب
ات: من پاستیل میخوام
جونگکوک: ها
ات: نمیدونی پاستیل یعنی چی
جونگکوک: بله
ات: خب من پاستیل میخوام یکی هم نه ۱۰تا
جونگکوک: چیییی اونارو میخوای کجا جا بدی
ات:من که نمیخورم بچت میخواد بخوره
جونگکوک: بچم
ات: حواسم نبود بچمون
جونگکوک: چشم
ات: منم میرم دور باندم
جونگکوک: چیییی(داد)
ات: کوفت درد قلبم رفت مرتیکه(خودتی)
جونگکوک: ببخشید.... اهمممم... نیمشه بری
ات: چرا
جونگکوک:......
۱۲.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.