کارت برنده مخفی. پارت 10
تهیونگ:
معلوم بود خیلی از حرفم خوشش نیومده
نفس عمیقی کشید و دندون هاش رو بهم هم فشار داد
ا/ت: تو یه مشتری ویژه ای،پس باشه
با تعجب گفتم: ولی نمی ترسی فرار کنم؟اینطوری ممکنه تو سرت رو از دست بدی
گفت: تو اینقدر احمق نیستی ،الان کل مافیا از بیماریت خبر دارن و تو هیچ جایی برای موندن نداری و خیلی کار ریسک واریه اینقدر زیاد که حماقت تمامه
گفتم: اَههه.خیلی کسل کننده ای ا/ت
اون خواب بهت ایده داد که برای خودم یه چالش دیگه بسازم
فکر کنم زدن مخ ا/ت چالش جالبی باشه
اول عاشقش می کنم بعد با زجر تمام می کشمش
خیلی قشنگ و شاعرانه
احساس غرور و شجاعت داشتم
ماشین رو روشن کرد
ماشینش بوی قهوه میداد
کوچیکترین حسی توی صورتش نمی دیدم
چشماش روی جاده قفل بود
این چالش جدید خیلی هیجان انگیز برام به نظر میومد
تمام مسیر به صورت زیبای خالی از احساسش خیره می شدم
باید اعتراف کنم واقعا خوشگه
چشماش بهم حس آرامش جنگل رو میداد
بهش گفتم می دونستی صورتت جوریه که انگار الهه زیبایی صورتت رو بوسیده؟
با تعجب بهم نگاه کرد و نگاهش رو از جاده جدا کرد
گفت: این مایه لطف توعه تهیونگ.
ذهن ا/ت: جوری این حرف رو زد که انگار از ته وجودش بهم گفته
لبخند کوچیکی زد
با ذوق گفتم بالاخره یه لبخند واقعی ازت دیدم ،الان می فهمم چرا لبخندت رو پنهان می کنی،چون اینقدر قدرتمنده که ازش میشه به عنوان سلاح قتل استفاده کرد
رسیدیم جلوی خونه اش
با خودم گفتم چجوری وقتی اینقدر عاشق سیاهه می خواد وجود منو رنگی کنه؟احتمالا می خواد مداد رنگی به خوردم بده
وارد خونه شدم
یه زاغ خیلی بزرگ به سمتم اومد
با مشت کوبیدمش به دیوار
ا/ت با عصبانیت بهم گفت: هی با استبان چیکار داریییی؟؟
پر های زیادی دور پرنده ریخته بود ولی بلند شد و به شکل عجیبی بهم خیره شده بود و گارد گرفته بود
گفتم: حیوون خونگی تو یه کلاغه؟
پرنده اومد رو دستش
واقعا بزرگ بود
پر هاش رو نوازش کرد
گفت: استبان یکی از باهوش ترین حیووناییه که تا الان دیدم
گفتم: ولی من ازش خوشم نمیاد یا میزاریم تو قفس یا فردا زرشک پلو با کلاغ داریم
گفت: کلاغ نه زاغ
گفتم حالا هرچی،خیلی هم فرق ندارن
نگاه ترسناکی بهم کرد
نگاهش بدنم رو سست کرد
با لکنت گفتم: حالا شاید بعدا ازش خوشم اومد
اون پرنده تموم مدت بهم خیره شده بود
ازش چندشم می شد
یکم خونه رو چک کردم
یه خونه ی ۳خوابه ی خیلی شیک و ساده
یکی از اتاقا با یه تخت بزرگ سبز لجنی ست کمد و میز که مال ا/ت بود
یه اتاق مهمان که تم کرم و سفید داشت و چیدمان قشنگی داشت
و یه اتاق پر از چوب و وسایل بازی که مال استبانه
ا/ت:تهیونگ، این خونه پر از تله و سلاحه
پس اگر دکمه ای دیدی فشارش نده
وقتی بهم نگاه کرد من دکمه ی زیر میز رو فشار دادم و صدای وحشتناک بلدی از حیاط اومد
معلوم بود خیلی از حرفم خوشش نیومده
نفس عمیقی کشید و دندون هاش رو بهم هم فشار داد
ا/ت: تو یه مشتری ویژه ای،پس باشه
با تعجب گفتم: ولی نمی ترسی فرار کنم؟اینطوری ممکنه تو سرت رو از دست بدی
گفت: تو اینقدر احمق نیستی ،الان کل مافیا از بیماریت خبر دارن و تو هیچ جایی برای موندن نداری و خیلی کار ریسک واریه اینقدر زیاد که حماقت تمامه
گفتم: اَههه.خیلی کسل کننده ای ا/ت
اون خواب بهت ایده داد که برای خودم یه چالش دیگه بسازم
فکر کنم زدن مخ ا/ت چالش جالبی باشه
اول عاشقش می کنم بعد با زجر تمام می کشمش
خیلی قشنگ و شاعرانه
احساس غرور و شجاعت داشتم
ماشین رو روشن کرد
ماشینش بوی قهوه میداد
کوچیکترین حسی توی صورتش نمی دیدم
چشماش روی جاده قفل بود
این چالش جدید خیلی هیجان انگیز برام به نظر میومد
تمام مسیر به صورت زیبای خالی از احساسش خیره می شدم
باید اعتراف کنم واقعا خوشگه
چشماش بهم حس آرامش جنگل رو میداد
بهش گفتم می دونستی صورتت جوریه که انگار الهه زیبایی صورتت رو بوسیده؟
با تعجب بهم نگاه کرد و نگاهش رو از جاده جدا کرد
گفت: این مایه لطف توعه تهیونگ.
ذهن ا/ت: جوری این حرف رو زد که انگار از ته وجودش بهم گفته
لبخند کوچیکی زد
با ذوق گفتم بالاخره یه لبخند واقعی ازت دیدم ،الان می فهمم چرا لبخندت رو پنهان می کنی،چون اینقدر قدرتمنده که ازش میشه به عنوان سلاح قتل استفاده کرد
رسیدیم جلوی خونه اش
با خودم گفتم چجوری وقتی اینقدر عاشق سیاهه می خواد وجود منو رنگی کنه؟احتمالا می خواد مداد رنگی به خوردم بده
وارد خونه شدم
یه زاغ خیلی بزرگ به سمتم اومد
با مشت کوبیدمش به دیوار
ا/ت با عصبانیت بهم گفت: هی با استبان چیکار داریییی؟؟
پر های زیادی دور پرنده ریخته بود ولی بلند شد و به شکل عجیبی بهم خیره شده بود و گارد گرفته بود
گفتم: حیوون خونگی تو یه کلاغه؟
پرنده اومد رو دستش
واقعا بزرگ بود
پر هاش رو نوازش کرد
گفت: استبان یکی از باهوش ترین حیووناییه که تا الان دیدم
گفتم: ولی من ازش خوشم نمیاد یا میزاریم تو قفس یا فردا زرشک پلو با کلاغ داریم
گفت: کلاغ نه زاغ
گفتم حالا هرچی،خیلی هم فرق ندارن
نگاه ترسناکی بهم کرد
نگاهش بدنم رو سست کرد
با لکنت گفتم: حالا شاید بعدا ازش خوشم اومد
اون پرنده تموم مدت بهم خیره شده بود
ازش چندشم می شد
یکم خونه رو چک کردم
یه خونه ی ۳خوابه ی خیلی شیک و ساده
یکی از اتاقا با یه تخت بزرگ سبز لجنی ست کمد و میز که مال ا/ت بود
یه اتاق مهمان که تم کرم و سفید داشت و چیدمان قشنگی داشت
و یه اتاق پر از چوب و وسایل بازی که مال استبانه
ا/ت:تهیونگ، این خونه پر از تله و سلاحه
پس اگر دکمه ای دیدی فشارش نده
وقتی بهم نگاه کرد من دکمه ی زیر میز رو فشار دادم و صدای وحشتناک بلدی از حیاط اومد
۷.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.