پارت ۴۴ Blood moon
پارت ۴۴ Blood moon
نذاشت حرف دیگه ای بزنم و منو کشوند داخل کافه
سوهو هم اومد و حسابی بغلم کرد
..................................................................
بعد از اینکه کل ماجرارو تعریف کردم با تعجب نگاهم میکردن
ماجرارو از وقتی تعریف کردم که بابام منو به جونگکوک فروخت تا همین الانی که تو کافم
فقط درمورد اون خوابای عجیبم چیزی نگفتم
..................................................................
&پرش زمانی به فردا
امروز یکم زودتر از همیشه بیدار شدم کارای لازمو انجام دادم و رفتم پایین
چند باری جنگکوک رو صدا زدم..
ا/ت:جونگکوک........جونگکوک.......جونگکوک
خونه رو هم زیرو رو کردم
بیخیال شدم و با خودم گفتم شاید کاری براش پیش اومده
احتمالا تا یه مدت زیاد حدود دو یا یک ساعتی شایدم بیشتر برنمیگشت عمارت
منم رفتم سراغ کرم ریزی
برای ناهار امروز که مخصوص کرم ریزی بود
تصمیم گرفتم که تتئوکبوکی درست کنم البته با طرز پخت خودم
مواد لازمو اماده کردم و شروع کردم به پختن
نمکو در اوردم و دریای نمکش کردم و روش یکمی فل فل هم ریختم
میزوچیدم که صدای باز شدن در اومد
و بعد از چند ثانیه جونگکوک نمایان شد
دویدم طرفش و بغلش کردم
...................
از بغلش بیرون اومدم و گفتم
ا/ت:کجا بودی
کوک:سرکار
ا/ت:کار؟
کوک:اره مگه عجیبه
ا/ت:نه،غذا امادس
با این حرفم انگار تعجب کرد
کوک:غذا..تو...من
.................................................
کوک:گفته باشم اگه داخلش سم ریخته باشی تلافی میکنما
ا/ت:باشه
بعد خوردن اولی صورتشو جمع کردو جلوی دهنشو گرفت و دوید طرف سرویس بهداشتی
منم پقی زدم زیر خنده
..................................................................
کوک:گفته بودم تلافی میکنم..
ا/ت:...
بلندم کرد و انداختتم رو کولش و رفت سمت پله ها...
نذاشت حرف دیگه ای بزنم و منو کشوند داخل کافه
سوهو هم اومد و حسابی بغلم کرد
..................................................................
بعد از اینکه کل ماجرارو تعریف کردم با تعجب نگاهم میکردن
ماجرارو از وقتی تعریف کردم که بابام منو به جونگکوک فروخت تا همین الانی که تو کافم
فقط درمورد اون خوابای عجیبم چیزی نگفتم
..................................................................
&پرش زمانی به فردا
امروز یکم زودتر از همیشه بیدار شدم کارای لازمو انجام دادم و رفتم پایین
چند باری جنگکوک رو صدا زدم..
ا/ت:جونگکوک........جونگکوک.......جونگکوک
خونه رو هم زیرو رو کردم
بیخیال شدم و با خودم گفتم شاید کاری براش پیش اومده
احتمالا تا یه مدت زیاد حدود دو یا یک ساعتی شایدم بیشتر برنمیگشت عمارت
منم رفتم سراغ کرم ریزی
برای ناهار امروز که مخصوص کرم ریزی بود
تصمیم گرفتم که تتئوکبوکی درست کنم البته با طرز پخت خودم
مواد لازمو اماده کردم و شروع کردم به پختن
نمکو در اوردم و دریای نمکش کردم و روش یکمی فل فل هم ریختم
میزوچیدم که صدای باز شدن در اومد
و بعد از چند ثانیه جونگکوک نمایان شد
دویدم طرفش و بغلش کردم
...................
از بغلش بیرون اومدم و گفتم
ا/ت:کجا بودی
کوک:سرکار
ا/ت:کار؟
کوک:اره مگه عجیبه
ا/ت:نه،غذا امادس
با این حرفم انگار تعجب کرد
کوک:غذا..تو...من
.................................................
کوک:گفته باشم اگه داخلش سم ریخته باشی تلافی میکنما
ا/ت:باشه
بعد خوردن اولی صورتشو جمع کردو جلوی دهنشو گرفت و دوید طرف سرویس بهداشتی
منم پقی زدم زیر خنده
..................................................................
کوک:گفته بودم تلافی میکنم..
ا/ت:...
بلندم کرد و انداختتم رو کولش و رفت سمت پله ها...
۱۲.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.