فیک مافیای سرد part : 1
ا/ت
صبح با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم ساعت 6 رفتم دستشویی و کارهای مربوطه رو انجام دادم و لباس فرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین سر میز صبحانه و مامان و بابام رو دیدم
+ صبح بخیر
پ/ت صبح بخیر دخترم
م/ت بیا صبحانه رو زود بخور برو مدرسه تا دیر نشده
+ چشم مامی جون
ا/ت *
صبحانه رو خوردم و رفتم سوار ماشین شدم من تو یه خانواده تقربا پولدار بزرگ شدم پدرم یک شرکت داره و قمار باز هم هست یعنی با مافیاها قمار میکنه ولی تا الان پدرم برنده شده من از آمریکا به کره اومدم تا اینجا به مدرسه برم و دوستای قدیمیم رو ببینم
کوک *
صبح با زنگ گوشی از خواب بیدار شدم و رفتم صورتم رو شستم و اصلا هم حال و حوصله ی مدرسه رو هم نداشتم رفتم صبحانه خوردم و آماده شدم و به بادیگاردم گفتم که منو برسونه وقتی رسیدم دوستام ( همون اعضا منظورمه ) رو دیدم اومدن سمتم چون من مافیای بزرگ کره بودم کل مدرسه از من و دوستام میترسیدن و هرچی که بهشون میگفتم انجام میدادن حتی مدیر مدرسه هم از من میترسید
ا/ت *
رسیدم مدرسه یونا و نانسی رو دیدم و از پشت پریدم بغلشون و کلی باهم خندیدیم و حرف زدیم داشتم باهاشون حرف میزد که دیدم یه پسره وارد مدرسه شد و چندتا پسر دیگه هم به سمتش رفتن یونا و نانسی بهم گفته بودن که زیاد با بچه های مدرسه حرف نزنم و دعوا نکنم و گفته بودن که بزرگترین مافیای کره هم داخل مدرسه ما هست ولی ممکن بود که داخل کلاس ما هم باشه چون پارسال تو کلاس یونا و نانسی بوده و دوستاش کلی اونارو اذیت کردن زنگ خورد و همه رفتیم سر کلاس من هنوز نمیدونستم که اون مافیا کدوم از این پسری مدرسه هست معلم اومد سر کلاس و به من گفت که خودم رو معرفی کنم منم رفتم اون بالا و خودم رو به بچه ها معرفی کردم و کل کلاس شروع به پچ پچ کردن کرد به جز اون پسری که تو حیات دیدم
ادامه دارد ........
لایک و فالو یادتون نره کیوتا
صبح با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم ساعت 6 رفتم دستشویی و کارهای مربوطه رو انجام دادم و لباس فرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین سر میز صبحانه و مامان و بابام رو دیدم
+ صبح بخیر
پ/ت صبح بخیر دخترم
م/ت بیا صبحانه رو زود بخور برو مدرسه تا دیر نشده
+ چشم مامی جون
ا/ت *
صبحانه رو خوردم و رفتم سوار ماشین شدم من تو یه خانواده تقربا پولدار بزرگ شدم پدرم یک شرکت داره و قمار باز هم هست یعنی با مافیاها قمار میکنه ولی تا الان پدرم برنده شده من از آمریکا به کره اومدم تا اینجا به مدرسه برم و دوستای قدیمیم رو ببینم
کوک *
صبح با زنگ گوشی از خواب بیدار شدم و رفتم صورتم رو شستم و اصلا هم حال و حوصله ی مدرسه رو هم نداشتم رفتم صبحانه خوردم و آماده شدم و به بادیگاردم گفتم که منو برسونه وقتی رسیدم دوستام ( همون اعضا منظورمه ) رو دیدم اومدن سمتم چون من مافیای بزرگ کره بودم کل مدرسه از من و دوستام میترسیدن و هرچی که بهشون میگفتم انجام میدادن حتی مدیر مدرسه هم از من میترسید
ا/ت *
رسیدم مدرسه یونا و نانسی رو دیدم و از پشت پریدم بغلشون و کلی باهم خندیدیم و حرف زدیم داشتم باهاشون حرف میزد که دیدم یه پسره وارد مدرسه شد و چندتا پسر دیگه هم به سمتش رفتن یونا و نانسی بهم گفته بودن که زیاد با بچه های مدرسه حرف نزنم و دعوا نکنم و گفته بودن که بزرگترین مافیای کره هم داخل مدرسه ما هست ولی ممکن بود که داخل کلاس ما هم باشه چون پارسال تو کلاس یونا و نانسی بوده و دوستاش کلی اونارو اذیت کردن زنگ خورد و همه رفتیم سر کلاس من هنوز نمیدونستم که اون مافیا کدوم از این پسری مدرسه هست معلم اومد سر کلاس و به من گفت که خودم رو معرفی کنم منم رفتم اون بالا و خودم رو به بچه ها معرفی کردم و کل کلاس شروع به پچ پچ کردن کرد به جز اون پسری که تو حیات دیدم
ادامه دارد ........
لایک و فالو یادتون نره کیوتا
۹.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.