رمان(عشق)پارت۴۷
«بیمارستان». عمر:عشقم خوبی🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. سوسن:عمر من اینجام چیکار میکنم؟. عمر:یه دفعه از حال رفتی😢😢😢😢😢😢😢😢😢. سوسن:فرید چی شد رفت؟. عمر:آره نگران نباش اون عوضی رفت امیدوارم دیگه برنگرده. سوسن:بگذریم من که دیگه حالم خوبه بریم خونه. عمر:بریم خونه یعنی چی تو تازه الان بهوش اومدی بزار بزار تموم بشه بعد میریم خونه. سوسن:نه نمیخواد بریم خونه(و سرم رو در میاره). عمر:آآ داری چیکار میکنی چرا سرم رو در میاری؟. سوسن:چون میخوام برم. عمر:آخه هنوز سرمت تموم نشده🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. سوسن:گفتم که میخوام برم. عمر:باشه بیا بریم. «خونه». سوسن:وای.....تا ۱ ساعت دیگه کنسرت آسیه و دوروک شروع میشه ولی من هنوز حاضر نیستم. عمر:امشب نمیریم کنسرت تو حالت خوب نیست باید استراحت کنی. سوسن:نمیشه من باید برم حاضرشم. عمر:یعنی چی سوسن میفهمی داری چی میگی خوبه تا همین نیم ساعت پیش تو بیمارستان بودی. سوسن:عمر لطفا خواهش میکنم بیا بریم من بهشون قول دادم. عمر:اجازه نمیدم بری اونا هم اگه میدونستن تو چه وضعیتی هستی قبول نمیکردن که بری. سوسن:من میرم. عمر:توخیلیی لجبازی سوسن اینو میدونی که😅😅😅. سوسن:آره میدونم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. (کنسرت آسدور تموم شد و همگی رفت به یه رستوران تا شام بخورن) نکته=(بچه هاشون خونه پیش پرستار هاشون بودن) «رستوران».
۳.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.