کوئین مافیا پارت14
موهامو باز گذاشتم رفتم بیرون سوار ماشین شدم ادرس روبه راننده دادم بعد10دقیقه رسیدیم بار پیاده شدم بادیگاردا هم پشت سرم اومدن رفتیم داخل داشتم دنبالشون میگشتم که سویون رو دیدم دس تکون دادرفتم پیششون
هانا: علیک
همه: سلام
تهیونگ: هانا، انگار بازم دعوا درس کردی؟ خواهرم میزاشتی 2هفته بگذره بعد
هانا: کی گفته دعوا کردم؟
اشاره هیونجین
هانا: راس میگه
جیمین: خدااااا نمیتونی یجا بدون دعوا سرکنی؟
هانا: نع
شوگا: بنظرم خوب کردی
هانا: وایییی هیونگ دردت بخوره توسره همشون
ته: چیییی
جیمین: اونوقت دلت میاد
سویون: مگه من چیکار کردم
سوک یون: منه بیچاره دیگه چرا
هانا: بابا غلط کردم
شوگا: بسه بابا بچه شدین
سویون: شوگا راس میگه
هانا: شماها کی اینقد باهم صمیمی شدین
جیمین: قبله اینکه جنابعالی بیایی
هانا: مگه میشه تو10دقیقه میشه صمیمی شد
سوهو: دختره ی عوضی ساعتو نگاه کردی؟ ساعت9
هانا: چییی امکان نداره
فیلیکس: فعلا که هس، حالا چی سفارش یدیم؟
هانا: من مثل همیشه ابجو
فیلیکس: منم
یونا: منم
هیونجین: منمم
جیمین، تهیونگ: ویسکی
شوگا: منم ویسگی
هرکدوم چیزی سفارش دادیم
2ساعت بعد
من 4تا ابجو خوردم ولی هنوز مست نبودم ولی بقیه زیاد نخوردن
یونا: هانا چرا انقد زیاد میخوری؟
هانا: چون ظ... سوآ نذاشت حرفمو کامل بزنم گف
سوآ: چون هانا ظرفیتش از هممون بالاتره خیلی کم پیش میاد مست شه
هانا: ارع، درسته
سویون: راستی هانا نگفتی چرا تویه سال 8تا مدرسه عوض کردی
هانا: خب من هیچوقت نتونستم بدون دردسر تویه مدرسه بمونم از بچگیم همیشه دعوا میکردم هر روز میرفتم دفتر تعهد میدادم دانشگاه قبلیم دست دوتا پسر با دماغ یکیو شیکوندم بعدم انتقالی گرفتم رفتم یه دانشگاه دیگع بعد اومدیم کره
همین بود چیز خاصی نبود
جوکیونگ: چیییی؟
سویون: دختر تو دیوونه ای
رزی: این چیزه خاصی نیس؟
مینا: شتتتت اخه چرا؟
یونا: بخدا دیوونه ی به تمام معنایی
سوک یون: من میترسم ازت(اینا تقریبا نیمه مستن)
تهیونگ: بابا اینکه یه خلاصه بود ازش
سوک یون: ادامه هم داره؟
جیمین: من میگم، خب هانا وقتی کره بودن یه دوست خیلی خیلی صمیمی داشته اسمش کوکه بعد هانا وقتی تازع میخواس بره مدرسه باباش یعنی عمو جون کی نگرانش بود گف اذیتش نکنن قلدرای مدرسه ولی عمو وودوک بابای کوک همیشه میگف این دختر یکم دیوونس هرکاری ازش برمیاد قلدرا جرعت نزدیک شدن بهش رو ندارن ولی بازم باباش نگرانش بود بعد روز مدرسه رسید کوک(خووشون تویه ساختمونه) و هانا با عمو جون کی رفتن مدرسه هانا رو ثبت نام کردن بعد چندروز کوک سره کلاسشه هانا داره با دوستاش حرف میزنه که قلدرای مدرسه میان پیششون
فلش بک وقتی هانا سال اول بود
پسره: خب انگار دانش اموز جدید داریم
هانا: مگه کوری؟
پسره: خیلی زبون درازی،
هانا: تو هم بشدت رو مخمی
پسره2:شنیدم دوسته جونکوکی
هانا: ارع
پسره: خب پس قراره حسابی اذیت شی
هانا: واس چی؟
پسره: چون بخاطر اون جونکوک عوضی من نفر دوم مدرسم
هانا:
هانا: علیک
همه: سلام
تهیونگ: هانا، انگار بازم دعوا درس کردی؟ خواهرم میزاشتی 2هفته بگذره بعد
هانا: کی گفته دعوا کردم؟
اشاره هیونجین
هانا: راس میگه
جیمین: خدااااا نمیتونی یجا بدون دعوا سرکنی؟
هانا: نع
شوگا: بنظرم خوب کردی
هانا: وایییی هیونگ دردت بخوره توسره همشون
ته: چیییی
جیمین: اونوقت دلت میاد
سویون: مگه من چیکار کردم
سوک یون: منه بیچاره دیگه چرا
هانا: بابا غلط کردم
شوگا: بسه بابا بچه شدین
سویون: شوگا راس میگه
هانا: شماها کی اینقد باهم صمیمی شدین
جیمین: قبله اینکه جنابعالی بیایی
هانا: مگه میشه تو10دقیقه میشه صمیمی شد
سوهو: دختره ی عوضی ساعتو نگاه کردی؟ ساعت9
هانا: چییی امکان نداره
فیلیکس: فعلا که هس، حالا چی سفارش یدیم؟
هانا: من مثل همیشه ابجو
فیلیکس: منم
یونا: منم
هیونجین: منمم
جیمین، تهیونگ: ویسکی
شوگا: منم ویسگی
هرکدوم چیزی سفارش دادیم
2ساعت بعد
من 4تا ابجو خوردم ولی هنوز مست نبودم ولی بقیه زیاد نخوردن
یونا: هانا چرا انقد زیاد میخوری؟
هانا: چون ظ... سوآ نذاشت حرفمو کامل بزنم گف
سوآ: چون هانا ظرفیتش از هممون بالاتره خیلی کم پیش میاد مست شه
هانا: ارع، درسته
سویون: راستی هانا نگفتی چرا تویه سال 8تا مدرسه عوض کردی
هانا: خب من هیچوقت نتونستم بدون دردسر تویه مدرسه بمونم از بچگیم همیشه دعوا میکردم هر روز میرفتم دفتر تعهد میدادم دانشگاه قبلیم دست دوتا پسر با دماغ یکیو شیکوندم بعدم انتقالی گرفتم رفتم یه دانشگاه دیگع بعد اومدیم کره
همین بود چیز خاصی نبود
جوکیونگ: چیییی؟
سویون: دختر تو دیوونه ای
رزی: این چیزه خاصی نیس؟
مینا: شتتتت اخه چرا؟
یونا: بخدا دیوونه ی به تمام معنایی
سوک یون: من میترسم ازت(اینا تقریبا نیمه مستن)
تهیونگ: بابا اینکه یه خلاصه بود ازش
سوک یون: ادامه هم داره؟
جیمین: من میگم، خب هانا وقتی کره بودن یه دوست خیلی خیلی صمیمی داشته اسمش کوکه بعد هانا وقتی تازع میخواس بره مدرسه باباش یعنی عمو جون کی نگرانش بود گف اذیتش نکنن قلدرای مدرسه ولی عمو وودوک بابای کوک همیشه میگف این دختر یکم دیوونس هرکاری ازش برمیاد قلدرا جرعت نزدیک شدن بهش رو ندارن ولی بازم باباش نگرانش بود بعد روز مدرسه رسید کوک(خووشون تویه ساختمونه) و هانا با عمو جون کی رفتن مدرسه هانا رو ثبت نام کردن بعد چندروز کوک سره کلاسشه هانا داره با دوستاش حرف میزنه که قلدرای مدرسه میان پیششون
فلش بک وقتی هانا سال اول بود
پسره: خب انگار دانش اموز جدید داریم
هانا: مگه کوری؟
پسره: خیلی زبون درازی،
هانا: تو هم بشدت رو مخمی
پسره2:شنیدم دوسته جونکوکی
هانا: ارع
پسره: خب پس قراره حسابی اذیت شی
هانا: واس چی؟
پسره: چون بخاطر اون جونکوک عوضی من نفر دوم مدرسم
هانا:
۱۷.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.