مروارید عشق پارت ۷۱
کنارش نشستم گرفتمش محکم بغلش کردم اونم بغلم کرد من:حالت خوبه زندگیم گائول:آره زندگیم تورو دیدم حالم خوب شد من:فدات شم گائول:خدانکنه دورت بگردم من:چرا گذاشتم تنها بمونی که تهش این شه هان خوب اگه باز حالت بد میشد من چیکار میکردم گائول:عب نداره عشقم من:اون مرتیکا عوضی حق نداشت همچین کاری بکنه گائول:تو کاری نمیکردی من همون اول جوابشو با چک دادم بعد از تو بغلش اومدم بیرون من:واقعا گائول:آره زدمش خندید من:کی انقدر دست بزن پیدا کردی و خشن شدی از کی یاد گرفتی گائول:منو دست کم گرفتی معلوم وقتی تو اینجوری باشی منم شبی خودت میکنی خوب من:من دور سرت بگردم😄😆 خوب کاری کردی زدی نوش جونت ☺ دستشو گرفتم روشو بوسیدم
از زبون خودم
چشمم رفت به سینه هاش دست بردم سمتش من:ببند این لامصبو😬 کوک:چیه تحریک کنندس من:نه فقط نمیخوام کسی چشمش بیوفته کوک:حسود خودم من:عه من حسود نیستم گفتم که😌😒 کوک:عاشق همین حسودی کردناتم خیلی خوب حسودی میکنی من:چون تو عشق خودمی دوست ندارم کسی نگات کنه 🙂 خندیدیم دستشو رو صورتم کشید و موهامو نوازش میکرد اومد گوشه لبمو و لپمو بوسید کوک:منم حتی اجازه نمیدم سگم بهت نزدیک شه چه برسه به آدمیزاد اگه دوباره این اتفاق بیوفته هر اتفاق دیگه حتی نگاهم کسی کرد بهت چشمامو میبندم فقط به کتک زدن اون میرسم انقدر کتکش میزنم که جونش بالا بیاد و بمیره من:هوم غیرتی خودم کوک:معلومه که من فقط مال تو غیرتی میشم بیب منم بوسیدمش لپشو و لباشو کوک:خیلی دوست دارم تو مال منی فقط مال من اجازه نمیدم کسی تو رو ازم بگیره من:منم دوست دارم کوک:روانیتممممم من:من بیشتر 😄همون موقع دکتر اومد تو جونگ کوک رفت اونور دکتر:خوب ما بخیه هاتونو دوباره زدیم پس دیگه مشکلی برا نگرانی نیست میتونید برید ولی بیشتر مراقب باشید هفته بعدم بیاید تا بخیه هاتونو بکشم من:چشم کوک:باشه بعد دکتر رفت بیرون کوک:بریم من:بریم بعد از رو تخت آوردم پایین بردم خونه رفت لباسشو عوض کرد منم لباسمو عوض کردم یدونه راحت پوشیدم(عکس میزارم)
رفتم رو مبل نشستم کوک:دل ندارم که عروسیمون شروع شه دل تو دلم نیست من:منم کوک:قرار شد هفته بعد باشه درسته من:آره آخر هفته کوک:درسته من:وویی خیلی هیجان دارم کوک:منم همین حسو دارم من:هومم جونگ کوک واقعا باورم نمیشد یه روز بتونم پیشت باشم کوک:الان باورت شده من:آره اولا فکر میکردم خوابه ولی واقعیته(حالا بزنم تو دهنتون😐😂😂آرههههه یا نه بهتره همینجا جلو پام زانو بزنید بگید ببخشید اون حرفارو زدم وگرنه اون روز که این اتفاقات بیوفته من همتونو تک تکتونو میکشم قاتل میشم🔪🔪پس بیاید گوه نخورید😂 #گوه_نخورید) همون موقع منو گرفت برد تو بغلش یه دستشو دور کمرم پیچید منم سرمو رو شونش انداختم
از زبون خودم
چشمم رفت به سینه هاش دست بردم سمتش من:ببند این لامصبو😬 کوک:چیه تحریک کنندس من:نه فقط نمیخوام کسی چشمش بیوفته کوک:حسود خودم من:عه من حسود نیستم گفتم که😌😒 کوک:عاشق همین حسودی کردناتم خیلی خوب حسودی میکنی من:چون تو عشق خودمی دوست ندارم کسی نگات کنه 🙂 خندیدیم دستشو رو صورتم کشید و موهامو نوازش میکرد اومد گوشه لبمو و لپمو بوسید کوک:منم حتی اجازه نمیدم سگم بهت نزدیک شه چه برسه به آدمیزاد اگه دوباره این اتفاق بیوفته هر اتفاق دیگه حتی نگاهم کسی کرد بهت چشمامو میبندم فقط به کتک زدن اون میرسم انقدر کتکش میزنم که جونش بالا بیاد و بمیره من:هوم غیرتی خودم کوک:معلومه که من فقط مال تو غیرتی میشم بیب منم بوسیدمش لپشو و لباشو کوک:خیلی دوست دارم تو مال منی فقط مال من اجازه نمیدم کسی تو رو ازم بگیره من:منم دوست دارم کوک:روانیتممممم من:من بیشتر 😄همون موقع دکتر اومد تو جونگ کوک رفت اونور دکتر:خوب ما بخیه هاتونو دوباره زدیم پس دیگه مشکلی برا نگرانی نیست میتونید برید ولی بیشتر مراقب باشید هفته بعدم بیاید تا بخیه هاتونو بکشم من:چشم کوک:باشه بعد دکتر رفت بیرون کوک:بریم من:بریم بعد از رو تخت آوردم پایین بردم خونه رفت لباسشو عوض کرد منم لباسمو عوض کردم یدونه راحت پوشیدم(عکس میزارم)
رفتم رو مبل نشستم کوک:دل ندارم که عروسیمون شروع شه دل تو دلم نیست من:منم کوک:قرار شد هفته بعد باشه درسته من:آره آخر هفته کوک:درسته من:وویی خیلی هیجان دارم کوک:منم همین حسو دارم من:هومم جونگ کوک واقعا باورم نمیشد یه روز بتونم پیشت باشم کوک:الان باورت شده من:آره اولا فکر میکردم خوابه ولی واقعیته(حالا بزنم تو دهنتون😐😂😂آرههههه یا نه بهتره همینجا جلو پام زانو بزنید بگید ببخشید اون حرفارو زدم وگرنه اون روز که این اتفاقات بیوفته من همتونو تک تکتونو میکشم قاتل میشم🔪🔪پس بیاید گوه نخورید😂 #گوه_نخورید) همون موقع منو گرفت برد تو بغلش یه دستشو دور کمرم پیچید منم سرمو رو شونش انداختم
۱۰.۷k
۱۰ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.