★𝓼𝓱𝓪𝔃𝓪𝓭𝓮 𝓳𝓮𝓸𝓷★
★𝓼𝓱𝓪𝔃𝓪𝓭𝓮 𝓳𝓮𝓸𝓷★
𝙿𝚊𝚛𝚝:𝟸
بدون هیچ حرفی به جایی خیره شده بود!
ملودی با تعجب به فلورا نگاه میکرد
بدون اینکه چیزی ازش بپرسه با فکر کسی که دوستش داره به سمت اتاقش رفت!
حالا فلورا مونده بود و شخصی که جلوش وایساده بود..
به سمتش اومد و با دستای فا.کیش کمر فلورا رو تو دستش گرفت.
بو*سه ای رو لب هاش کاشت و لب زد
𝕂𝕠𝕠𝕜:دلم برات تنگ شده بود،گندم
محکم بغلش کرد و با خوشحالی لب زد
𝔽𝕖𝕝𝕠𝕣𝕒:منم،منم دلتنگت بودم آقای جذاب
خواست چیزی بگه که با 𝕥𝕒𝕖 مواجه شد
از بغل فلورا اومد بیرون و کتش رو صاف کرد و لب زد
𝕂𝕠𝕠𝕜:چیزی شده؟
با جدیت تمام اینو پرسید و منتظر جواب 𝕥𝕒𝕖 شد
با خنده نگاهی به کوک انداخت و لب زد
𝕥𝕒𝕖:تخس،برو خودتو سیر کن
به فلورا نگاه کرد و لب زد
𝕥𝕒𝕖:مواظب باش از شدت دلتنگی خفت نکنه
با خنده از اونجا رفت.
بهش خیره شد و لب زد
𝕂𝕠𝕠𝕜:بیبی بیا بریم کارت دارم
بدون هیچ مکثی براید استایل بغلش کرد و به سمت اتاق بردتش.
با انداختن جسم سبکش روی تخت به سمتش خیمه زد
با چشمای خمار بهش خیره شد و بو*سه ی نرمی روی لب هاش کاشت
با لبخند لب زد
𝔽𝕖𝕝𝕠𝕣𝕒:عام،احیاناً کارتون این بود؟
با خنده اینو گفت و به کوک خیره شد
با لبخند بو*سه ای از فلورا گرفت و
از تخت پایین اومد و به سمت کمدش رفت،بعداز عوض کردن لباسش
با گرفتن دست فلورا،به سمت آشپزخونه رفت
صندلی رو به بیرون میز کشید و به فلورا اشاره داد که روش بشینه!
بعداز نشستن فلورا روی صندلی به سمت کابینت رفت و بعداز گرفتن دوتا ظرف نودل به سمت آب جوشی که داشت از شدت جوش خوردن آبش میسوخت رفت!
ظرف نودل رو کنار گذاشت و شروع به درست کردن بولگوگی کرد!
بعداز چند دقیقه با گذاشتن غذا روی میز رو صندلی نشست
نگاهش رو به نودل داد و گرفت سمت خودش
و با صدایی که خوشحالی توش موج میزد گفت
𝕂𝕠𝕠𝕜:همینه!داشتم از گشنگی میمردم
که صدای خنده های فلورا به گوشش رسید!
با تعجب نگاهش کرد،با خنده های فلورا خنده اش گرفته بود.
لبخندی زد و با دستای هاتش موهای فلورا رو پشت گوشش داد...
خواست چیزی بگه که صدای داد یه شخص توجهش رو جلب کرد..ادامه دارد
𝙿𝚊𝚛𝚝:𝟸
بدون هیچ حرفی به جایی خیره شده بود!
ملودی با تعجب به فلورا نگاه میکرد
بدون اینکه چیزی ازش بپرسه با فکر کسی که دوستش داره به سمت اتاقش رفت!
حالا فلورا مونده بود و شخصی که جلوش وایساده بود..
به سمتش اومد و با دستای فا.کیش کمر فلورا رو تو دستش گرفت.
بو*سه ای رو لب هاش کاشت و لب زد
𝕂𝕠𝕠𝕜:دلم برات تنگ شده بود،گندم
محکم بغلش کرد و با خوشحالی لب زد
𝔽𝕖𝕝𝕠𝕣𝕒:منم،منم دلتنگت بودم آقای جذاب
خواست چیزی بگه که با 𝕥𝕒𝕖 مواجه شد
از بغل فلورا اومد بیرون و کتش رو صاف کرد و لب زد
𝕂𝕠𝕠𝕜:چیزی شده؟
با جدیت تمام اینو پرسید و منتظر جواب 𝕥𝕒𝕖 شد
با خنده نگاهی به کوک انداخت و لب زد
𝕥𝕒𝕖:تخس،برو خودتو سیر کن
به فلورا نگاه کرد و لب زد
𝕥𝕒𝕖:مواظب باش از شدت دلتنگی خفت نکنه
با خنده از اونجا رفت.
بهش خیره شد و لب زد
𝕂𝕠𝕠𝕜:بیبی بیا بریم کارت دارم
بدون هیچ مکثی براید استایل بغلش کرد و به سمت اتاق بردتش.
با انداختن جسم سبکش روی تخت به سمتش خیمه زد
با چشمای خمار بهش خیره شد و بو*سه ی نرمی روی لب هاش کاشت
با لبخند لب زد
𝔽𝕖𝕝𝕠𝕣𝕒:عام،احیاناً کارتون این بود؟
با خنده اینو گفت و به کوک خیره شد
با لبخند بو*سه ای از فلورا گرفت و
از تخت پایین اومد و به سمت کمدش رفت،بعداز عوض کردن لباسش
با گرفتن دست فلورا،به سمت آشپزخونه رفت
صندلی رو به بیرون میز کشید و به فلورا اشاره داد که روش بشینه!
بعداز نشستن فلورا روی صندلی به سمت کابینت رفت و بعداز گرفتن دوتا ظرف نودل به سمت آب جوشی که داشت از شدت جوش خوردن آبش میسوخت رفت!
ظرف نودل رو کنار گذاشت و شروع به درست کردن بولگوگی کرد!
بعداز چند دقیقه با گذاشتن غذا روی میز رو صندلی نشست
نگاهش رو به نودل داد و گرفت سمت خودش
و با صدایی که خوشحالی توش موج میزد گفت
𝕂𝕠𝕠𝕜:همینه!داشتم از گشنگی میمردم
که صدای خنده های فلورا به گوشش رسید!
با تعجب نگاهش کرد،با خنده های فلورا خنده اش گرفته بود.
لبخندی زد و با دستای هاتش موهای فلورا رو پشت گوشش داد...
خواست چیزی بگه که صدای داد یه شخص توجهش رو جلب کرد..ادامه دارد
۱۳.۵k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.