نفس کم اورده بودم حس میکردم بین چیزی محصور شدم ...
نفس کم اورده بودم حس میکردم بین چیزی محصور شدم ...
به زور چشمانم را باز کردم خودم را در اغوشش یافتم چنان مرا به خودش چسبانده بود گویی که میخواهم فرار کنم ...
دست بالا اوردم و روی پوست سبزه اش کشیدم چشمان درشت و اخمویش با ان مژه های مشکی بلند در خواب هم صلابتش را حفظ کرده بود و غرور در خواب هم از سر و رویش میبارید ...
رفته رفته چشمانم به لبانش دوخته شد نمیدانید حضرت یار چه دلربایی میکرد از این لیلی در خواب...
عنان اختار از کف داده و دست در موهایش کردم و پیشانیش را بوسیدم ...
ناگهان چشمانش را باز کرد لبخندی شیطانی روی لبانش بود ...
از خجالت سرم را بین سینه اش مخفی کردم
او هم ریز ریز میخندید ، مشتی حوالی سینه ستبرش کردم ...
دست گذاشت زیر چانه ام و سرم را بالا اورد چشم در چشم من دوخته بود من با خجالت به خاطر رسوایی که بار اورده بودم به او نگاه میکردم
و حضرت یار هم با خنده چشمانش که حاکی از این بود که دیدی دختر جان من پیروز شدم و عاشقت کردم به من نگاه میکرد ...
باورم نمیشد برای اولین بار بود که حضرت یار غرور را کنار گذاشته بود و داشت برای بوسیدن پیشقدم میشد
میدانستم که الان بی احساس ترین فرد هم عشق بی نهایتم نسبت به او را میفهمد ...
در یک قدمی لبانم بود که با صدای الارم گوشی از خواب پریدم ...
لعنت به من و عشق یک طرفه ای که حتی در خواب هم به سرانجام نرسید...
لعنت به من ...
#نرگس_یگانهـــــ_خواب
به زور چشمانم را باز کردم خودم را در اغوشش یافتم چنان مرا به خودش چسبانده بود گویی که میخواهم فرار کنم ...
دست بالا اوردم و روی پوست سبزه اش کشیدم چشمان درشت و اخمویش با ان مژه های مشکی بلند در خواب هم صلابتش را حفظ کرده بود و غرور در خواب هم از سر و رویش میبارید ...
رفته رفته چشمانم به لبانش دوخته شد نمیدانید حضرت یار چه دلربایی میکرد از این لیلی در خواب...
عنان اختار از کف داده و دست در موهایش کردم و پیشانیش را بوسیدم ...
ناگهان چشمانش را باز کرد لبخندی شیطانی روی لبانش بود ...
از خجالت سرم را بین سینه اش مخفی کردم
او هم ریز ریز میخندید ، مشتی حوالی سینه ستبرش کردم ...
دست گذاشت زیر چانه ام و سرم را بالا اورد چشم در چشم من دوخته بود من با خجالت به خاطر رسوایی که بار اورده بودم به او نگاه میکردم
و حضرت یار هم با خنده چشمانش که حاکی از این بود که دیدی دختر جان من پیروز شدم و عاشقت کردم به من نگاه میکرد ...
باورم نمیشد برای اولین بار بود که حضرت یار غرور را کنار گذاشته بود و داشت برای بوسیدن پیشقدم میشد
میدانستم که الان بی احساس ترین فرد هم عشق بی نهایتم نسبت به او را میفهمد ...
در یک قدمی لبانم بود که با صدای الارم گوشی از خواب پریدم ...
لعنت به من و عشق یک طرفه ای که حتی در خواب هم به سرانجام نرسید...
لعنت به من ...
#نرگس_یگانهـــــ_خواب
۱.۳k
۲۰ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.