چیزی بدتر از عشق🍷🫂 𝖯𝖺𝗋𝗍 : 40
*ویو رزی
ته هم پشت سر یون هی رفت بیرون..
ایش... دوتا نچسب به هم افتاده بودن..
اما نمیدونم چرا حس حسادتم گل کرده بود...
شاید چون دلم نمیخواست کسی سمت برادرم بیاد اینجوری بود اما خب الان ک برادری بع اسم ته ندارم و کلا از زندگیم حذفش کرده بودم اما همه اینا فقط تو ذهنم بود نه در واقعیت...
صدای بسته شدن در خونه اومد...
یکم از این میترسیدم که تنهاییم..
سرم پایین بود که حس کردم ته اومده داخل اتاق..
سرمو بالا گرفتم...
تهیونگ: حالت بهتره؟...
یه سوال مثل خوره تو ذهنم افتاده بود و شدیدا دلم میخواست که جوابش نه با باشه برا همین پرسیدم:
رزی: اون دختره واقعا دوست دخترت بود؟...
ته خندید و گفت:
تهیونگ: اره چطور حسودیت شده...
چشم غوره ای بهش رفتم و گفتم:
رزی: نه فقط مطمئن شدم که سلیقت خیلی بده...
بعد به خودم اشاره زدم و گفتم:
رزی: البته که تازگیا سلیقت داره بهتر میشه...😌
ته خندید و گفت:
تهیونگ: بله شما درست میگین...
ته به سمت کمد لباس هاش رفت و یه دست لباس خونگی و راحت برداشت فک کردم میخواد لباس هاش رو بره و بیرون عوض کنه که دیدم نه ایشون اصلا حیا سرش نمیشه...
لب...اس بیرونیش رو در اورد و انداخت رو صندلی و اون لباس خونگیه رو پوشید...
دستش رفت سمت کم...ربندش....
که سریع دست هام رو روی چشام گذاشتم و داد زدم:
رزی: یا!.. خجالت نمیکشی...
ته خندید و گفت:
تهیونگ: از کی ازتو؟..
سرمو متاسف تکون دادم و همینطور که دستم روی چشم هام بود گفتم:
رزی: بی ادب.. چیشده خوش خنده شدی...
بعد پشت بندش گفتم:
رزی: دوست دخترت رو دیدی خوشحال شدیـ؟..
ته از حالت صداش معلوم بود که یکم تریپ جدی بودن گرفته..
تهیونگ: نخیرم ... برای هزارمین بار دوست دختر سابق.. منو یون هی همکار بودیم و قضیه داره..
بعد گفت:
تهیونگ: خوشحالیمم دلیل داره...
کنجکاو پرسیدم:
رزی: اونوقت چع دلیلی.؟
ته با دستش دستم رو از روی چشمم برداشت و گفت:
تهیونگ: از اینکه تو کنارمی و راحت تر میتونم باهات این پای..ینی رو تست کنم...
به بی..ن پاهاش اشاره زد که از خجالت و شرم چشام دُرشت شد و احساس کردم که قرمز شدمــ....
داد زدم:
رزی: جیغغغ...بی ادب..بی حیا خجالت بکشـ..
ته خندید و گفت:
تهیونگ: فعلا نترس! از شانست فعلا نمیتونم کاری باهات داشته باشم...
رزی: بهتر... مگه من موش ازماییشیم..
ته دماغم رو گرفت و گفت:
تهیونگ: نه موش منی...
اینم دو پارت تقدیم نگاهتون💕😘
ته هم پشت سر یون هی رفت بیرون..
ایش... دوتا نچسب به هم افتاده بودن..
اما نمیدونم چرا حس حسادتم گل کرده بود...
شاید چون دلم نمیخواست کسی سمت برادرم بیاد اینجوری بود اما خب الان ک برادری بع اسم ته ندارم و کلا از زندگیم حذفش کرده بودم اما همه اینا فقط تو ذهنم بود نه در واقعیت...
صدای بسته شدن در خونه اومد...
یکم از این میترسیدم که تنهاییم..
سرم پایین بود که حس کردم ته اومده داخل اتاق..
سرمو بالا گرفتم...
تهیونگ: حالت بهتره؟...
یه سوال مثل خوره تو ذهنم افتاده بود و شدیدا دلم میخواست که جوابش نه با باشه برا همین پرسیدم:
رزی: اون دختره واقعا دوست دخترت بود؟...
ته خندید و گفت:
تهیونگ: اره چطور حسودیت شده...
چشم غوره ای بهش رفتم و گفتم:
رزی: نه فقط مطمئن شدم که سلیقت خیلی بده...
بعد به خودم اشاره زدم و گفتم:
رزی: البته که تازگیا سلیقت داره بهتر میشه...😌
ته خندید و گفت:
تهیونگ: بله شما درست میگین...
ته به سمت کمد لباس هاش رفت و یه دست لباس خونگی و راحت برداشت فک کردم میخواد لباس هاش رو بره و بیرون عوض کنه که دیدم نه ایشون اصلا حیا سرش نمیشه...
لب...اس بیرونیش رو در اورد و انداخت رو صندلی و اون لباس خونگیه رو پوشید...
دستش رفت سمت کم...ربندش....
که سریع دست هام رو روی چشام گذاشتم و داد زدم:
رزی: یا!.. خجالت نمیکشی...
ته خندید و گفت:
تهیونگ: از کی ازتو؟..
سرمو متاسف تکون دادم و همینطور که دستم روی چشم هام بود گفتم:
رزی: بی ادب.. چیشده خوش خنده شدی...
بعد پشت بندش گفتم:
رزی: دوست دخترت رو دیدی خوشحال شدیـ؟..
ته از حالت صداش معلوم بود که یکم تریپ جدی بودن گرفته..
تهیونگ: نخیرم ... برای هزارمین بار دوست دختر سابق.. منو یون هی همکار بودیم و قضیه داره..
بعد گفت:
تهیونگ: خوشحالیمم دلیل داره...
کنجکاو پرسیدم:
رزی: اونوقت چع دلیلی.؟
ته با دستش دستم رو از روی چشمم برداشت و گفت:
تهیونگ: از اینکه تو کنارمی و راحت تر میتونم باهات این پای..ینی رو تست کنم...
به بی..ن پاهاش اشاره زد که از خجالت و شرم چشام دُرشت شد و احساس کردم که قرمز شدمــ....
داد زدم:
رزی: جیغغغ...بی ادب..بی حیا خجالت بکشـ..
ته خندید و گفت:
تهیونگ: فعلا نترس! از شانست فعلا نمیتونم کاری باهات داشته باشم...
رزی: بهتر... مگه من موش ازماییشیم..
ته دماغم رو گرفت و گفت:
تهیونگ: نه موش منی...
اینم دو پارت تقدیم نگاهتون💕😘
۱.۳k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.