خرابکار 𝐩𝐚𝐫𝐭 ³
ویو جیهوپ:
به ا/ت زنگ زدم گفتم برای فردا جلسه ای مهم با تهیونگ گذاشتم تا بیاد و باهم جلسه رو تموم کنیم کارم تموم شد حرکت کردم سمت عمارت
وقتی رسیدم دیدم لونا [دوست [👩] هوپی]
داره شام درست میکنه رفتم از پشت [🫂]
کردم بعد وقتی شام حاضر شد رفتیم و شروع کردیم به خوردنش
وقتی تموم شد رفتیم و
توی [🫂] هم خوابیدیم
وقتی صبح شد رفتم[🧖♂️]
امدم بیرون اماده شدم حرکت کردم سمت شرکت وقتی رسیدم دیدم ته و ا/ت هم اونجان رفتم توی دفتر کارم منتظر موندم تا زمان مناسب برسه ک ا/ت گفت سریع تر جلسه رو برگذار کنیم
منم با عجله تونستم برگذار کنم
ته. خب من میتونم شرکت رو ببخشم به ا/ت
هوپی. هر جور صلاحته
ته. خب ا/ت شرکت رو میدم بهت
ا/ت. باشه فقط همکاری میکنی باهام؟
ته. اره
هوپی. اگر میخواید لونا میشه منشی
ا/ت. نه اقای جانگ دوستم لیا هست ممنون
هوپی. هرجور دوست داری*لبخند*
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
تهیونگ شرکت رو داد به من منم بهش
200 میلیارد بابتش دادم
بعد با هوپی و ته خدافسی کردم و حرکت کردم سمت یه مغازه تا برای مادرم یه کارو بخرم رفتم و براش ادکلن و کیف و لباس خریدم حرکت کردم سمت عمارت شون میدونم نتونستم توی جشن باشم ولی خب
مامان ا/ت & باباش/»
&دخترم خوش امدی عزیزم
ا/ت.مرسی مامان تولدت مبارک*دادن هدیه*
&چرا زحمت کشیدی دورت بگردم مرسی
ا/ت.خواهش برام کیک نگه داشتید دیگه؟
&*خنده* اره عزیزم بیا تو
رفتم تو و شروع کردم به خوردن قهوه و کیک
وقتی تموم شد دیگه تصمیم گرفتم برم عمارت خودم ک مامانم گفت پس فردا با خالم اینا میان عمارتم منم گفتم بهم خبر بده
╬╬═════════════╬╬
فلش نکست یه پس فردا*
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
امروز دوشنبه بود روزی ک خاله و داییمینا و مامانم اینا میان اینجا به خدمتکارا گفتم کل خونه رو تمیز کنن و برق بندازن
خودمم رفتم[🧖♀️] امدم بیرون
اماده شدم و یه میکاپ جذاب کردم
رفتم پایین و منتظر بودم ک دیدم زنگ در خورد رفتم در رو باز کردم دیدم تهیونگه
ا/ت. سلام
ته. سلام ببخشید مزاحمت شدم
ا/ت.نه مشکلی نیست بیا تو
ته. ممنون
╬╬═════════════╬╬
ویو تهیونگ:
میخواستم با ا/ت راجب به جیهوپ حرف بزنم
ک وقتی دیدمش [😶🌫️] شدم
رفتم تو و نشستم ک برای چایی اورد
و کیک نشستم و باهاش شروع به خوردن کردم ک زنگ خونشون به صدا در امد
درو باز کرد مث اینکه خانوادش بودن بهشون سلام کردم و خودمو معرفی کردم
ا/ت گفت برای شام بمونم
گفتم باشه ک...
.
.
.
.
.
.
╬╬═════════════╬╬
خماری😂
شرط:740 شیم و 20 لایک🤍🙂
به ا/ت زنگ زدم گفتم برای فردا جلسه ای مهم با تهیونگ گذاشتم تا بیاد و باهم جلسه رو تموم کنیم کارم تموم شد حرکت کردم سمت عمارت
وقتی رسیدم دیدم لونا [دوست [👩] هوپی]
داره شام درست میکنه رفتم از پشت [🫂]
کردم بعد وقتی شام حاضر شد رفتیم و شروع کردیم به خوردنش
وقتی تموم شد رفتیم و
توی [🫂] هم خوابیدیم
وقتی صبح شد رفتم[🧖♂️]
امدم بیرون اماده شدم حرکت کردم سمت شرکت وقتی رسیدم دیدم ته و ا/ت هم اونجان رفتم توی دفتر کارم منتظر موندم تا زمان مناسب برسه ک ا/ت گفت سریع تر جلسه رو برگذار کنیم
منم با عجله تونستم برگذار کنم
ته. خب من میتونم شرکت رو ببخشم به ا/ت
هوپی. هر جور صلاحته
ته. خب ا/ت شرکت رو میدم بهت
ا/ت. باشه فقط همکاری میکنی باهام؟
ته. اره
هوپی. اگر میخواید لونا میشه منشی
ا/ت. نه اقای جانگ دوستم لیا هست ممنون
هوپی. هرجور دوست داری*لبخند*
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
تهیونگ شرکت رو داد به من منم بهش
200 میلیارد بابتش دادم
بعد با هوپی و ته خدافسی کردم و حرکت کردم سمت یه مغازه تا برای مادرم یه کارو بخرم رفتم و براش ادکلن و کیف و لباس خریدم حرکت کردم سمت عمارت شون میدونم نتونستم توی جشن باشم ولی خب
مامان ا/ت & باباش/»
&دخترم خوش امدی عزیزم
ا/ت.مرسی مامان تولدت مبارک*دادن هدیه*
&چرا زحمت کشیدی دورت بگردم مرسی
ا/ت.خواهش برام کیک نگه داشتید دیگه؟
&*خنده* اره عزیزم بیا تو
رفتم تو و شروع کردم به خوردن قهوه و کیک
وقتی تموم شد دیگه تصمیم گرفتم برم عمارت خودم ک مامانم گفت پس فردا با خالم اینا میان عمارتم منم گفتم بهم خبر بده
╬╬═════════════╬╬
فلش نکست یه پس فردا*
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
امروز دوشنبه بود روزی ک خاله و داییمینا و مامانم اینا میان اینجا به خدمتکارا گفتم کل خونه رو تمیز کنن و برق بندازن
خودمم رفتم[🧖♀️] امدم بیرون
اماده شدم و یه میکاپ جذاب کردم
رفتم پایین و منتظر بودم ک دیدم زنگ در خورد رفتم در رو باز کردم دیدم تهیونگه
ا/ت. سلام
ته. سلام ببخشید مزاحمت شدم
ا/ت.نه مشکلی نیست بیا تو
ته. ممنون
╬╬═════════════╬╬
ویو تهیونگ:
میخواستم با ا/ت راجب به جیهوپ حرف بزنم
ک وقتی دیدمش [😶🌫️] شدم
رفتم تو و نشستم ک برای چایی اورد
و کیک نشستم و باهاش شروع به خوردن کردم ک زنگ خونشون به صدا در امد
درو باز کرد مث اینکه خانوادش بودن بهشون سلام کردم و خودمو معرفی کردم
ا/ت گفت برای شام بمونم
گفتم باشه ک...
.
.
.
.
.
.
╬╬═════════════╬╬
خماری😂
شرط:740 شیم و 20 لایک🤍🙂
۵۱.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.