*پارت هشتم*
+خب حقیقتش اینه که من وکیل کیم تهیونگم
÷که اینطور حالا چی میخوای ؟
+تو چی میخوای ؟
÷منظورتونو نمیفهمم
+ببین من میدونم تمام ماجرا رو . مخصوصا بخش واقعی داستانو .
میدونم که به خاطر اون رفتار تهیونگ ازش ناراحت شدی و اون عکسا رو ساختی اما باور کن اون نمیتونست بهت شمارشو بده کمپانیش باهاش دعوا میکرد
÷عزیزم من نمیفهمم چی داری میگی
+خواهش میکنم یکم خوب فکر کن به نظرت ارزش داره گروه به اون خوبی بدون تهیونگ و با نصف طرفداراش فعالیت کنه؟
÷اون تجاوز کرده بهم . پس حقش همینه
+خودتم میدونی که نکرده
÷اگه زنگ زدی با این حرفات نرمم کنی بهتره بگم من خر بشو نیستم
تلفتو قطع کرد . ا.ت چند بار زنگ زد ولی دختره بلاکش کرده بود .
+لعنتییییی
دستشو کوبوند رو فرمون . میدونست میتونه رامش کنه . اما خودش نه . این کار ، کار وکیلش بود . اره جکسون . میتونست جکسونو راضی کنه که دختره رو رام کنه و یه جوری دختره رو با پول بخرتش . اره این بهترین راه برای ا.ت بود.
ا.ت :
همین کارو باید بکنم . زنگ زدم به جکسون .
*سلام عزیزم
+جکسون دوباره باید ببینمت
*آههه دوباره؟ نکنه دلت برام تنگ شده؟
ا.ت لطفا خودتو کنترل کن الان کارت پیشش لنگه .
+کار مهمیه میتونی دوباره بیای همون کافه؟
*من الان همونجام
+اع خب منم جلوشم الان میام پیشت
پیاده شدم و کیفمو گرفتم دستم رفتم . دوییدم سمت کافه رفتم سمتش و نشستم رو به روش . با لبخند حال بهم زنی دستشو گذاشت زیر چونش و نگام کرد . باید باهاش نرم رفتار کنم وگرنه خر نمیشه .
+چی میخوری سفارش بدیم؟
*هر چی تو بخوری
+خیله خب
رومو کردم سمت گارسون .
+دو تا کاپوچینو با یه کیک
برگشتم سمت جکسون .
+خب از خودت بگو خوبی؟ چه خبرا؟
*تو رو که میبینم خوب میشم
نفس عمیق کشیدم و لبخند زدم بهش . از اون لبخند ساختگیام . اخیش سفارشا رو اورد . مشغول خوردن شدم .
+خب جکسون
*جونم
+میگم میتونی برام یه کاری کنی؟
*تو جون بخواه
وای خدایا این چندشو یکی از جلو چشام دور کنهههههه
+عاممم میتونی موکلتو راضی کنی یه پولی بگیره و اعتراف کنه
عکسا فتوشاپ بوده؟
*چرا نتونم اون روم کراشع ولی بدبخت نمیدونه من عشقم یکی دیگس
مطمئنم یه روزی خفش میکنم .
دوباره زورکی لبخند زدم .
+پس اینکارو برام میکنی؟
فنجونشو گذاشت رو میز . دست به سینه تکیه داد به صندلی .
*برا من چه سودی داره؟
+تو گفتی دوسم داری
*خب؟
+نمیخوای ثابتش کنی؟
*من که میدونم تو دوستم نداری این عشق یه طرفس
آههه چه عجب یعنی این احمق بلاخره فهمیده حالم ازش بهم میخوره ؟ با این حال بازم دنبالمه ؟!
+خب پس دردت چیه؟
از تغییر لحن و نوع حرف زدنم اونم یهویی تعجب کرد . خم شد رو میز اشاره کرد منم خم شم . با بی میلی خم شدم رو میز . یه چیزی دم گوشم گفت .
÷که اینطور حالا چی میخوای ؟
+تو چی میخوای ؟
÷منظورتونو نمیفهمم
+ببین من میدونم تمام ماجرا رو . مخصوصا بخش واقعی داستانو .
میدونم که به خاطر اون رفتار تهیونگ ازش ناراحت شدی و اون عکسا رو ساختی اما باور کن اون نمیتونست بهت شمارشو بده کمپانیش باهاش دعوا میکرد
÷عزیزم من نمیفهمم چی داری میگی
+خواهش میکنم یکم خوب فکر کن به نظرت ارزش داره گروه به اون خوبی بدون تهیونگ و با نصف طرفداراش فعالیت کنه؟
÷اون تجاوز کرده بهم . پس حقش همینه
+خودتم میدونی که نکرده
÷اگه زنگ زدی با این حرفات نرمم کنی بهتره بگم من خر بشو نیستم
تلفتو قطع کرد . ا.ت چند بار زنگ زد ولی دختره بلاکش کرده بود .
+لعنتییییی
دستشو کوبوند رو فرمون . میدونست میتونه رامش کنه . اما خودش نه . این کار ، کار وکیلش بود . اره جکسون . میتونست جکسونو راضی کنه که دختره رو رام کنه و یه جوری دختره رو با پول بخرتش . اره این بهترین راه برای ا.ت بود.
ا.ت :
همین کارو باید بکنم . زنگ زدم به جکسون .
*سلام عزیزم
+جکسون دوباره باید ببینمت
*آههه دوباره؟ نکنه دلت برام تنگ شده؟
ا.ت لطفا خودتو کنترل کن الان کارت پیشش لنگه .
+کار مهمیه میتونی دوباره بیای همون کافه؟
*من الان همونجام
+اع خب منم جلوشم الان میام پیشت
پیاده شدم و کیفمو گرفتم دستم رفتم . دوییدم سمت کافه رفتم سمتش و نشستم رو به روش . با لبخند حال بهم زنی دستشو گذاشت زیر چونش و نگام کرد . باید باهاش نرم رفتار کنم وگرنه خر نمیشه .
+چی میخوری سفارش بدیم؟
*هر چی تو بخوری
+خیله خب
رومو کردم سمت گارسون .
+دو تا کاپوچینو با یه کیک
برگشتم سمت جکسون .
+خب از خودت بگو خوبی؟ چه خبرا؟
*تو رو که میبینم خوب میشم
نفس عمیق کشیدم و لبخند زدم بهش . از اون لبخند ساختگیام . اخیش سفارشا رو اورد . مشغول خوردن شدم .
+خب جکسون
*جونم
+میگم میتونی برام یه کاری کنی؟
*تو جون بخواه
وای خدایا این چندشو یکی از جلو چشام دور کنهههههه
+عاممم میتونی موکلتو راضی کنی یه پولی بگیره و اعتراف کنه
عکسا فتوشاپ بوده؟
*چرا نتونم اون روم کراشع ولی بدبخت نمیدونه من عشقم یکی دیگس
مطمئنم یه روزی خفش میکنم .
دوباره زورکی لبخند زدم .
+پس اینکارو برام میکنی؟
فنجونشو گذاشت رو میز . دست به سینه تکیه داد به صندلی .
*برا من چه سودی داره؟
+تو گفتی دوسم داری
*خب؟
+نمیخوای ثابتش کنی؟
*من که میدونم تو دوستم نداری این عشق یه طرفس
آههه چه عجب یعنی این احمق بلاخره فهمیده حالم ازش بهم میخوره ؟ با این حال بازم دنبالمه ؟!
+خب پس دردت چیه؟
از تغییر لحن و نوع حرف زدنم اونم یهویی تعجب کرد . خم شد رو میز اشاره کرد منم خم شم . با بی میلی خم شدم رو میز . یه چیزی دم گوشم گفت .
۱۸.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.