پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P32
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد ماشین که جلوی در عمارت وایساد پیاده شدم و به چندتا از بادیگاردام گفتم چانگ رو بیارن توی اتاق شکنجه که از قبل به مکس گفتم آماده کنن منم رفتم یه چیزی بخورم داخل آشپزخانه رفتم و بعد گفتم
ا.ت:اجومااا یه چیزی بیار گرسنمه
اجوما:چشم خانم
و بعد غذا آورد خوردم و بعد از اینکه خوردم با قدم های بلند رفتم به سمت اتاق شکنجم
وارد شدم که دیدم چانگ رو به یه صندلی بستن رفتم سمتش که گفت
چانگ:چرا منو آوردی اینجا
ا.ت:اینجا من فقط سوال میپرسم پس زیپ دهنتو ببند تا من مجبور نشم ببندم
ا.ت:خب بگو ببینم تمام بار ها رو کجا نگهداری میکنین
چانگ:هه فکر کردی میگم
ا.ت:فکر کنم یادت رفته که پش سرهم تمام جنایتکاران که اسمشون توی تاریخ ثبت شده رو خودم با دستای خودم کشتمشون اما حیف که تو اونقدرا هم معروف نیستی
و اسلحرو به سمتش میگیرم
ا.ت:زبون باز کن تا کارتو نساختم
چانگ:از من نمیتونی حرف بکشی
ا.ت:ماشه رو میخواستم بکشم که گوشیم زنگ خورد اوففففففففف لعنت به شانس جواب دادم
P32
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد ماشین که جلوی در عمارت وایساد پیاده شدم و به چندتا از بادیگاردام گفتم چانگ رو بیارن توی اتاق شکنجه که از قبل به مکس گفتم آماده کنن منم رفتم یه چیزی بخورم داخل آشپزخانه رفتم و بعد گفتم
ا.ت:اجومااا یه چیزی بیار گرسنمه
اجوما:چشم خانم
و بعد غذا آورد خوردم و بعد از اینکه خوردم با قدم های بلند رفتم به سمت اتاق شکنجم
وارد شدم که دیدم چانگ رو به یه صندلی بستن رفتم سمتش که گفت
چانگ:چرا منو آوردی اینجا
ا.ت:اینجا من فقط سوال میپرسم پس زیپ دهنتو ببند تا من مجبور نشم ببندم
ا.ت:خب بگو ببینم تمام بار ها رو کجا نگهداری میکنین
چانگ:هه فکر کردی میگم
ا.ت:فکر کنم یادت رفته که پش سرهم تمام جنایتکاران که اسمشون توی تاریخ ثبت شده رو خودم با دستای خودم کشتمشون اما حیف که تو اونقدرا هم معروف نیستی
و اسلحرو به سمتش میگیرم
ا.ت:زبون باز کن تا کارتو نساختم
چانگ:از من نمیتونی حرف بکشی
ا.ت:ماشه رو میخواستم بکشم که گوشیم زنگ خورد اوففففففففف لعنت به شانس جواب دادم
۱۴.۰k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.