آخرین بوسه ۶۶
تهیونگ داد زد و گفت:
تو حق نداری بچه ی منو سقط کنی
ات با داد گفت:
اگه هم بچه مون رو سقط
نکنم
هیچ وقت بهت نمی دمش،
چون اون موقع هایی که من
زجر میکشم
تو پیشم نیستی
تهیونگ نزدیک ات شد و گفت:
ات ببین من...
و حرفش با سیلی ای
از طرف ات
قطع شد
تهیونگ که به شدت
عصبانی بود نزدیک ات
شد و همون موقع ات
از کنارش
چاقویی برداشت
و گذاشت رو رگش و گفت:
تهیونگ
اگه یه قدم دیگه
نزدیک شی
خودم رو می کشم
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
تو حق نداری بچه ی منو سقط کنی
ات با داد گفت:
اگه هم بچه مون رو سقط
نکنم
هیچ وقت بهت نمی دمش،
چون اون موقع هایی که من
زجر میکشم
تو پیشم نیستی
تهیونگ نزدیک ات شد و گفت:
ات ببین من...
و حرفش با سیلی ای
از طرف ات
قطع شد
تهیونگ که به شدت
عصبانی بود نزدیک ات
شد و همون موقع ات
از کنارش
چاقویی برداشت
و گذاشت رو رگش و گفت:
تهیونگ
اگه یه قدم دیگه
نزدیک شی
خودم رو می کشم
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
۵.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.