فیک جونگ کوک ( عشق و نفرت ) پارت ۱۸
از زبان کوک
گفتم : تهیونگ همین الان از اینجا میری گفت : من نه این تویی که میری
گفت : دیدی آخرش چیشد دیدی چه بلایی سره این دختر بدبخت آوردی خیالت راحت شد ( با داد )
گفتم : این تویی که توی این چند سال با چیزایی که توی سرش خوندی اینطوریش کردی لعنتی ، جیمین اومد گرفتم و گفت : جونگ کوک آروم باش
پرستار از اتاق عمل اومد بیرون رفتیم همگی سمتش گفتم : حال ا/ت چطوره
گفت : ایشون عمل موفقیت آمیزی داشتن اما هنوز در وضعیت بهرانی و خطرناکی قرار دارن تهیونگ گفت : یعنی چی... یعنی چی خانم پرستار ؟ پرستار گفت : یعنی هر اتفاقی ممکنه بیوفته و خطر تهدیدشون میکنه
از اتاق عمل آوردنش بیرون هممون دوره تختش جمع بودیم بردنش آی سی یو و اجازه ورود بهمون ندادن پشت پنجره آی سی یو مونده بودم یعنی الان چی میشه
( فردا صبح )
از زبان تهیونگ
به محافظم گفتم ته جین و سورا رو ببره به عمارت تا استراحت کنن خودمم موندم توی بیمارستان جونگ کوک حالش خوب نبود به جیمین گفتم (« این سه تا قبلا باهم دوست بودن جیمین ، تهیونگ ، جونگ کوک )»
گفتم : جیمین حال جونگ کوک خیلی بده ببرش خونه من اینجام جیمین رفت سمت کوک اما وقتی بهش گفت : بیا بریم خونه کوک گفت : نه تا ا/ت بهوش بیاد میمونم در همون لحظه دکتر اومد از اتاق ا/ت بیرون رفتیم سمتش گفتم : آقای دکتر پس چرا بهشون نمیاد دکتر گفت : ببینید ممکنه بیمار یه دقیقه دیگه بهشو بیاد ممکنه یک سال دیگه بهشو بیاد یا حتی ممکنه دیگه....بهشو نیاد جونگ کوک گفت : یعنی چی که به هوش نیاد پسس تو چرا دکتری عوضی هاااا
گفتم : تهیونگ همین الان از اینجا میری گفت : من نه این تویی که میری
گفت : دیدی آخرش چیشد دیدی چه بلایی سره این دختر بدبخت آوردی خیالت راحت شد ( با داد )
گفتم : این تویی که توی این چند سال با چیزایی که توی سرش خوندی اینطوریش کردی لعنتی ، جیمین اومد گرفتم و گفت : جونگ کوک آروم باش
پرستار از اتاق عمل اومد بیرون رفتیم همگی سمتش گفتم : حال ا/ت چطوره
گفت : ایشون عمل موفقیت آمیزی داشتن اما هنوز در وضعیت بهرانی و خطرناکی قرار دارن تهیونگ گفت : یعنی چی... یعنی چی خانم پرستار ؟ پرستار گفت : یعنی هر اتفاقی ممکنه بیوفته و خطر تهدیدشون میکنه
از اتاق عمل آوردنش بیرون هممون دوره تختش جمع بودیم بردنش آی سی یو و اجازه ورود بهمون ندادن پشت پنجره آی سی یو مونده بودم یعنی الان چی میشه
( فردا صبح )
از زبان تهیونگ
به محافظم گفتم ته جین و سورا رو ببره به عمارت تا استراحت کنن خودمم موندم توی بیمارستان جونگ کوک حالش خوب نبود به جیمین گفتم (« این سه تا قبلا باهم دوست بودن جیمین ، تهیونگ ، جونگ کوک )»
گفتم : جیمین حال جونگ کوک خیلی بده ببرش خونه من اینجام جیمین رفت سمت کوک اما وقتی بهش گفت : بیا بریم خونه کوک گفت : نه تا ا/ت بهوش بیاد میمونم در همون لحظه دکتر اومد از اتاق ا/ت بیرون رفتیم سمتش گفتم : آقای دکتر پس چرا بهشون نمیاد دکتر گفت : ببینید ممکنه بیمار یه دقیقه دیگه بهشو بیاد ممکنه یک سال دیگه بهشو بیاد یا حتی ممکنه دیگه....بهشو نیاد جونگ کوک گفت : یعنی چی که به هوش نیاد پسس تو چرا دکتری عوضی هاااا
۱۴۳.۴k
۲۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.